• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

همگانی آبشار توهم

  • نویسنده موضوع کاربر حذف شده 428
  • تاریخ شروع
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
خب سلام دوستان
مطمئنم همه شما یک تخیلی توی ذهنتون دارین!
که اسمشو توهم ذهنی
خیال پردازی
رویا
و چنین چیزهایی می‌ذارین
ازتون دعوت می‌کنم در این تاپیک خیال و رویا و هرچیز شیرینی که توی ذهنتون هست و دوسش دارین، اینجا بنویسین با قلمی زیبا ...

منتظر ارسالیتون هستم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,973
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
باشه... میرم!
همونطور که تو می‌خواستی!
اما یه روز که موهام شد رنگ دندونام؛ میام و پیدات می‌کنم و آروم زیر گوشت می‌گم:
- شناختی؟! من همونی‌ام که قول داده بودی به قلبت!
چشام اشکی میشه و میگم:
- یه کاسه اشک برات آوردم با یه قاشق حسرت... با یه بشقاب آینده‌ایی که دیگه به درد نمی‌خوره! یه لیوان زندگی برات آوردم که دیگه مال ما نیست! تارهای موعامو برات آوردم!
یه آهی می‌کشم و پر بغض میگم:
- راستی دلبر؛ هنوز اون تار موی خرمایی رنگ منو لای کتاب شعر مولوی داری؟! آخه من هنوز تار موی مشکی رنگت رو پشت قاب گوشیم دارم!
دوباره بغض می‌کنم و میگم:
- برات قلبم رو آوردم ... قلبی که هنوز به امید برگشتنت می‌تپه و تو نا امیدش کردی! برات عشق آوردم؛ اصلا به دردت می‌خوره؟!... راستی دلبر منو شناختی؟! من همونی‌ام که قول داده بودی به قلبت:)
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
رد پایت را دنبال کردم
به جایی که نشسته بودی
رسیدم!
با حسرت به در و دیوار زندان نگاه می‌کردی
دست می‌بردی روی میله‌ها و نمی‌خواستی
باور کنی این‌ها
همه واقعیت دارند
من نیز اول باور نکردم
اما اول و آخر داستان همیشه یکی نیست
تو مرا روی
درون یک زندان تنگ و تاریک انداختی
هرچه سعی کردم رها شوم و به در و دیوار
میله‌ها کوبیدم
نشد که بروم
بانوی زیبا
امروز تو باید
در زندانی باشی که روزی من
در آن
منتظر بودم که بیای و
قفل زندان را باز کنی و نجاتم دهی!
حال در زندان عشق بسوز و بساز
من در را
باز
نخواهم کرد​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Mr'arti

Love hunter
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
585
پسندها
858
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
2
گاهی گفتن کلمات ساده است.
دلم آرامشی ناب می‌خواهد آرامشی مانند دستانم در دستان تو و با یک لبخند زیبا قدم زدن در خیابان بی انتها.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
با نوشته‌هایم
طنابی رقصان دور گلویم ترسیم می‌کنم
و خود را می‌کشم
می‌دانی طناب را با چی ساختم؟
با دروغ‌هایت
با فریب‌هایت
با رفتن‌هایت
و باور کن
طناب کلفتی از آب در آمد​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Mr'arti

Love hunter
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
585
پسندها
858
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
2
قصه از کجا شروع شد؟
من می‌دانم؛ از آنجایی که تو دل باختی و من دلت را بردم!
همیشه عاشقی از شکستن شروع می شود و با شکستن هم به پایان می‌رسد.
حوصله به خرج بده رفیق نوبت تو هم می‌رسد.
فقط کمی مهارت می‌خواهد که می‌دانم بعد از چندبار شکستن به دست می‌آوری...
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,973
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
توهم؛ فقط دیدنت!
آن زمان که از دنیا دست می‌کشم... زیر پلک‌هایم جان می‌گیری و نقش می‌بندی... آن زمان است که می‌فهمم من غرقم در توهم بودنت دلبرا!
انار دونه وقتی صدات می‌پیچه تو گوشام و طنین انداز میشه تو مغزم و قلبم محکم خودش رو می‌کوبه به سینه‌ام... اون وقت می‌فهمم با چشم باز هم خواب می‌توان دید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
گوش‌هایم توهم زده‌اند، فقط صدای تو را اکو می‌کنند و دیگر صداها میمیرند.
چشمانم تصویر تو را در همه جا می‌بینند، در آسمان، مقابلم در حیاط، در اتاقم و در همه جا
زبانم جز نام تو هیچ سخن دیگری ندارد و
ذهنم همه چیز را فراموش کرده جز تو
می‌بینی؟ همه چیز توهم تو را دارد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Mr'arti

Love hunter
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
585
پسندها
858
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
2
زیر نور ماه نشستم دنبال ستاره گشتم.
ستاره‌ام را ندیدم؛ پس به دنبال تو گشتم.
دیدمت با دیگرونی، زلف یار را می بوسیدی.
خنده کردم و گذشتم اخه تو عزیز جونی که دیگر نه گذاشتی جونی.
😏
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • قلب
واکنش‌ها[ی پسندها]: صنم
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
دوست دارم در جایی که جنگ است و آبشار خون می‌ریزد
همه چیز را از مردم بگیرم
تفنگ و شمشیر و هرچیزی که دارند
تا بیدار شوند و بفهمند
انسانند نه حیوان
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین