• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

داستان کوتاه داستان کوتاه زندگی با خاطرات مرده| Tirosh.M کاربر انجمن رمان فور

Tirdad

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
28
دست‌آوردها
13
نام اثر
زندگی با خاطرات مرده
نام پدید آورنده
Tirosh.M
ژانر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
خلاصه: گاهی برای برخی رویاها،
تنها راه خلاصی،
سکوت در مقابل شکستن‌هاست... !
داستانی که
شاید از نوع آن تکراری باشد؛
اما جریان گذشتن از رویاها
برای اولین بار
از نگاه شیرین و خسته دختری
از نهایت تاریکی
که بی‌قراری را به شیوه خودش
به قرار وصال تبدیل می‌کند... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Tirdad

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
28
دست‌آوردها
13
مقدمه:
از خواب که بیدار شد، دوباره به تکرار برخورد.
کلافه آهی کشید و از جایش ببرون خزید.
به طرف پنجره رفت و نگاهی به حیاط خلوت انداخت.
حوض خاک گرفته وسط آن،
تنها چیزیی بود که چشم‌ش را گرفت.
هوا هنوز گرگ و میش بود.
دستگیره‌ی رنگ و رو رفته پنجره را گرفت و بالا کشید.
برخورد هوای تازه صبحگاهی
که آغشته به بوی درختان و رزهای توی باغچه بود،
جایی در اعماق قلبش را تکان داد.
دلش از این همه تازگی گرفت؛
قلبش در شعله خاطرات سوخت و درد چندیدن ساله‌اش را
مثل همیشه از چشمانش فرو ریخت.
او تازگی را دوست نداشت؛
برای خاطرات مرگ را می‌طلبید.
در نظرش حتی نور خورشید هم برای تسخیر آرزوهایش نمایان شده بود.
او حتی از شبنم روی بال و برگ درختان و گل‌های آشفته توی باغچه هم نشانی از زیبایی نمی‌یافت.
زمانی دخترکی بود بی‌غم؛
بی‌هوا داخل حوض می‌پرید و با ماهی‌ها بازی می‌کرد.
در آغوش پدر،
با لالایی مادر به خواب می‌رفت.
دلش از شادی حضور لبریز بود!
اما الان به سراغ پایان بود؛
پایانی برای تمام دلتنگی‌ها.
دلتنگی‌ برای بوسه‌های روی پیشانی مادر؛
برای تکیه سر روی شانه‌های پدر... .
او عشق و انتظار آن موقع‌‌ها را می‌خواست.
انتظار برای برگشتن پدر از سرکار؛
برای چیدن سفره همراه عروسک دامن گل‌دار زیبایش؛
برای گرفتن لقمه سبزی و پنیر از دستان مادر... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Tirdad

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
28
دست‌آوردها
13
دل از یادگاری‌های دست نخورده اطرافش دست برداشت و
نگاهی به اتاق کوچک و بهم ریخته انداخت.
با دیدن آن همه شلوغی،
آه بلندتری در سکوت سینه‌ی غم زده‌اش شکل گرفت.
تنها آرامشی که از آن چهار دیواری
ترک خورده می‌گرفت،
صدای دلنشین تیک تاک ساعت بود.
مثل همیشه؛
تنها همدم او در ثانیه‌های خالی زندگی‌اش بود.
دستی به سر و صورتش کشید و
لحاف و تشک روی زمین را جمع کرد و گوشه نم‌زده اتاق گذاشت.
از صدای ظرف و ظروفی که می‌شنید،
معلوم بود نرگس هم بیدار شده.
از فکر دیدار دوباره با چنین آدمی
آه غلیظی کنج گلویش غمبرک زد.
درمانده و پشیمان،
از پله‌ها پایین رفت و
طبق انتظارش، دوست به اصطلاح نگرانش را در آشپزخانه مشغول دید.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین