• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

داستان کوتاه داستان کوتاه کیک شکلاتی | niko کاربر انجمن رمان فور

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
نام اثر
کیک شکلاتی
نام پدید آورنده
نیکو تهرانی
ژانر
  1. عاشقانه
  2. درام
دستاشو تو هم قفل کرده بود و تکیه گاه چونش کرد و سنگینی نگاهش بد نشسته بود روم و کمی معذبم کرده بود اما سعی کردم ذره ای به روی خودم نیارم همونجور با ولع مشغول خوردن کیک شکلاتیم بودم

جرعه ای از قهوه امو نوشیدم و با دستمال دور لبمو پاک کردمو و باز با چنگالم با ته مونده کیک تو بشقاب زرد رنگ ور رفتم و گفتم:چیزی شده؟

نوچ غلیظی گفت ،چنگالو پرت کردم تو بشقاب و تکیه دادم به صندلی ونگاه دوختم بهش و گفتم :پس چته که نیم ساعت زل زدی بهم ،نمیگی ادم معذب میشه؟

خندید و گفت:معذب شدنت مصادف شد با خوردن دوتا برش کیک

چشم ریز کردم و گفتم :لقمه میشماری من بعد؟

بازم خندید و من واقعا دلم میخواست گردنشو با دستام بگیرم و کلشو بکوبم به میز

گفت:نه عزیز من،وقتی تو میخوری گوشت میشه تن من

پوزخند زدم و گفتم:یه زبون درازی که لنگه نداره

سر گرفت جلو و اروم پچ زد :بده که دارم دلتو میبرم؟

بد بود اگه میگفتم کارتو خوب انجام دادی؟

گفتم:دل بردن که مهم نیست ،بلدی پای دلی که میبری وایستی؟

زد رو چشماش و گفت ؛جا عشقم اینجاست نوکرشم هستم

خندیدم و گفتم:ناموسا؟

نگاهشو از لبای کش اومدم برداشت و گفت:گفته بودم که دختر باید باکمالات باشه لاتی چیه پر میکنی؟

گفتم:بالاخره ادم به مرور شبیه کسی میشه که دوسش داره

چشم ریز کرد و سرشو اورد جلو کج کرد سمتم و از زیر زل زد بهم و ناباور گفت:چی گفتی؟درست شنیده این دوتا دیگه ها؟

با انگشت سبابه سرشون هل دادم به عقب

خندیدم و گفتم:بی جنبه نباش بابا هوا برش داشت باز

دست به سینه زل زدم به پدالوهای توی اب و زوج هایی که فارغ از هر چیزی داشتن لذت میبردن ازمناظر چشمگیر اطراف

گفت؛مرگ من یه بار دیگه بگو؟

جدی بود اینبار ،از گوشه چشم چپکی نگاهش کردم و گفتم:پاشو دلم پدالو میخواد پاشو

خواستم از کنارش بگذرم که مچ دستامو اسیر پنجه های زمختِ عین گرگش کرد و پوف کشیدم و عصبی گفتم؛باشه گفتم دوست دارم ،چته؟

گفت:الله بختکی نگو،عین خودت عشقی بگو،عین چشمات دلبرونه بگو ،بزار کیف کنم

محکم تو رستوران دور از تصوراتش داد زدم دوست دارم زورگو

که محکم بغلم کرد و بنظرم ما زیادی مکمل هم بودیم مثلا تنم قالب تنش بود



نیکو تهرانی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • باریکلا
واکنش‌ها[ی پسندها]: صنم
بالا پایین