• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
چشمانش نگران به نظر می‌رسید!
یعنی نگرانم شده؟!
خوشی وصف ناپذیر به جانم منتقل شد.
خواستم در آغوش گیرم جانم را که لحظه‌ای نور چیزی چشمم را زد!
دقت که کردم...
نه!
دوباره نه!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
آری این نگاه تو بود که آتش درونم را شعله‌ور کرد.
و این سردی سخنان تو بود که وجودم را منجمد کرد.
تنها دروغان محض تو برای نابودی من بود که این‌گونه دیوانه گشتم!
و تَبَسمت اولین یادگار در ذهن سیاهم پدیدار خواهد ماند جانا!
باز هم حقیقتِ حماقتم، جلوی چشمانم جان گرفت و تو باز هم در تلاش برای خرد کردن دوباره‌ی من بودی!
و چه احمقانه‌ست تکرار یک اشتباه شیرین!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
خیره حلقه‌ای ماندم که به یک‌باره وجودم از دیدن آن یخ بست!
آمده بود حماقتم را دوباره به یاد ذهن خسته‌ام بیاورد؟
یا دوباره لذّت بَرَد از تکه‌های قلبم؟
خیره به حلقه ازدواج‌اش یک قدم به پرتگاه پشت‌ِ سَر برداشتم!
چشمان جانانم را ترس محاصره کرد!
نه جانانم، من دِگر تحمل خرد شدن دوباره را ندارم!
پایان می‌دهم به این حماقت... !
پایانی که به خو*ن آغشته است.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
- نه!
فریادش گوش فَلک را کَر می‌کرد!
چه میشد جانا که نگرانیت از سر عشق باشد نه ترحم؟!
التماس می‌کرد و من کَر شده بودم!
عشق برتر است یا جنون؟!
جانانم اشک می‌ریخت و من کور شده بودم!
عشق برتر است یا جنون؟!
من حسش می‌کنم این عشق است، اما حماقت گذشته سرپوشی می‌گذارد بر این احساس!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

هلیا فکوری

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
26
پسندها
42
دست‌آوردها
13
- به عشق جنون‌وارمون قَسَمِت میدم، صبر کن!
چه گفتی جانا؟ دوباره شدم عاشق تَب‌دار که صدایش در گوشم منعکس شد:
(چیزی به نام جنون از سر عشق وجود نداره!)
پوزخندی گوشه ل*بم جای گرفت و با تمسخر گفتم:
- جانا فراموش کردی، این فقط یه حس دوست‌داشتن و وابستگیه؟!
کنایه‌ام کوبنده‌ترین بود برای مرد روبه‌رویم!
- وجود داره! اگه... اگه وجود نداشت الان من این‌جا نبودم!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین