• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

برگزیده دلنوشته‌ی خفته در غم | کار گروهی کاربران انجمن ناول فور

ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
اگر تو کمی آن گوشه منتظر می‌ماندی، همه جا را رد می‌کردم
حتی جاهایی که عبور از آنها ممنوع بود
حتی اگر دست و پایم می‌شکست، باز به تو می‌رسیدم
اما گم شدی... در امتداد باران
میان سوسوی توهم
در آن روز تاریک
گم شدی و من
فقط خیره ماندم
نه به اینکه باز گردی
به اینکه... چه زود رفتی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
23
محل سکونت
Autumn
اشک، نه! تکه‌ تکه‌ خاک بود که از چشمانم می‌ریخت و تو در غبار چشمانم گم شدی...!
چه طوفان سختی بود، گذر نگاهت به نگاهش... چه نفس می‌برد، دلبری خنده‌هایت... چه عمیق جان دادم، در دوری دست‌هایت!
من برایت کمم و می‌دانم به چشمت نمی‌آیم؛ ولی مگر حرف می‌فهمد، زبانش زبان فضایی‌هاست، حتی با اشاره‌های سرد تو هم عقب نرفت، نایستاد... دل احمقم را می‌گویم! هنوز هم دوستت دارد... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
حماقتی بیش نیست سخن گفتن با قلب،
برگه ازدواجت را هم اگر رو کنم
دست از تپیدن برای عکس عروس زیبا، برنمی‌دارد
حال تو هرچه‌ می‌خوای بکوب روی سرش،
مگر چیزی جز احساسش می‌فهمد؟
اگر به او بود که تا الان تو را دزدیده بودم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
23
محل سکونت
Autumn
چشم‌هایم درد گرفته بود؛ بس که به تو خیره شدم... آخر تمام مدت لبخند می‌زدی. خوشحال بودی؛ نه؟!
تمام جمع در آن روز خوشحال بودند؛ الا من...! من از درون داغ بودم و می‌سوختم وقتی می‌دیدم، عشق در نگاهت به سمت اوست!
همه دست زدند و من سر پایین انداختم؛ وقتی آن حلقه‌ها بین دست‌هایتان جابه‌جا شد. من بغض کرده بودم، خفه کننده بود، طناب داری بود که نفس‌هایم را به یغما می‌برد!
بی اختیار و سر به زیر روبه‌رویت ایستادم و تبریک گفتم و تو باخنده چانه‌ام را بلند کردی و گفتی:
"عروس خودمی، برو تو یخچال از الان برای پسرم"
و چه دردی کشید، گوشه گوشه‌‌ی صورتم وقتی مجبور به لبخندی شاد شدند. دستان سردم را به لباسم بند زدم و قبل از اینکه چشمانم به قصد ویرانگری ببارند، از مخمصه بیرون زدم... .
از فردایش و در پس تمام فرداهایش، من بودم و نگاه خشک شده‌ام به تو...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: mrbump

negar1994

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
ای کاش همه خوابیدن ها مثل فروزن تب خفته باشه تا با بوسه دلبری نه چندان باب دل بیدار بشیم.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین