• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

برگزیده دلنوشته‌ی خفته در غم | کار گروهی کاربران انجمن ناول فور

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
23
محل سکونت
Autumn
در خرابه‌ای مقیم شده‌ایم. من و خیال تو!
صدای نفس‌هایت تمام هوا را پر کرده‌ است و جایی برای نفس کشیدن نیست!
اتاقی عمیق و خاکی را برای خودم ساخته‌ام. تنها جایی که بدون تو می‌توان آنجا زندگی کرد.
اینجا آفتاب مستقیم به تنم می‌تابد و من می‌دانم که سوخته‌ام مثل تکه چوبی که خودش را به فدای گرم شدنمان می‌کند.
شعله‌های غمگین نگاهت، نسیم نوازش دست‌هایت، غروب بم صدایت و خود تو... تویی که می‌توانستی کلبه‌ای در دل جنگل سبز شوی؛ امّا طوفان شدی و به تنم تاختی و از من جز خرابه نماند... .
دلم تنهای تنهاست، بیمه هم ندارد...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
درست است بعد از رفتنت، جای قدم‌هایت خشک شد و من
ساختمانی با آن عظمت، فرو ریختم تا بتوانم کمی گردنم را خم کنم و دقیق‌تر
به قدم‌هایت چشم بدوزم.
راستش انتظار داشتم برگردی و قدم‌های رفته را پاک کنی
اما برگشتی در کار نبود.
فقط من ماندم مانند یک ساختمانی که گردنش شکسته بود.
معمولا به این نوع ساختمان‌ها خرابه می‌گویند
رفتی و به خرابه عاشقانه پشت سرت نگاه نکردی
این مرد دیگر هوس آجر به آجر ساختن را ندارد
می‌خواهد شکسته و شکسته‌تر شود و
در میان همان خرابه، وداع بگوید با دنیایی که
عشق معنای بازی می‌دهد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
23
محل سکونت
Autumn
یک ورق از دلتنگی‌هایم از درختت می‌کنم. تا به کی بمانم تا خشک شود و بیافتد؟!
تو ثابت و دوری. در بالاترین نقطه از من. آنجا که هم بیابان دارد و هم دریا!
تو در میان افسانه‌ها گم شدی که دستم به تو نمی‌رسد. کدام ستاره را به نامت می‌کنند؟ کدام خیابان به تو می‌رسد؟ چرا هیچ درمانی نمی‌شوی؟
تمام من برای تو چون برف در زیر خورشید آب می‌شود و می‌دانم که تو می‌بینی؛ امّا دستانت در پی من نیست...! آه که سکوتت تیغ به رگ نفسم می‌زند. می‌بُرد. می‌بُرد تمام شاهراه‌های منتهی به خودت را...!
و من فقیرانه نگاهت می‌کنم... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,973
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
زندگی پوچ است و من؛ دچارم به این پوچی..‌‌.
پوچی که لبریز است از تراژدی غمباری که می‌چکاند اشک‌هایم را!
جسمم خسته‌است اما روحم... توانایی سال‌ها عذاداری دارد برای آرزوهای پر پر شده‌اش
می‌تواند ماه‌ها افسرده بماند و سال‌ها گریه‌ کند در کوچه پس کوچه‌های مغزم و جیغ و داد کند در قلب بی‌جنبه‌ام!
ناخن بکشاند روی افکاری که از صد کلمه‌اش نود کلمه‌اش «تو» هستی و آن ده کلمه هم محض به رضای خدا اسم «من»ی را یدک می‌کشد که اشک‌هایش توانایی پر کردن دریاچه‌های خشک شده‌ی جهان را دارد!
روحم نباید خسته شود از عذاداری... هنوز سالیان سال می‌تواند مویه و ناله کند برای نبودنت!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
پوچ در معنای کلی آن به معنای هیچ چیز است. اگر می‌خواهی برایت آن را بهتر تعریف کنم
ابتدا باید به خودت و من نگاه کنی... خب عشق چیزی است که وقتی می‌آید کاملا تو را پر می‌کند و تو خودت را درونش گم می‌کنی
به گمانم من نیز گم شدم و همه وجودم برای بانوی زیبای درون ذهنم شد.
کلا لبخندهایت مرا زنده می‌کرد و نفس‌هایت باعث نفس کشیدنم می‌شد
خب مشخص است وقتی تو از خانه‌ام پر بکشی و بروی
از من فقط دیوار فرسوده و وسایل آت و آشغال باقی می‌ماند
پس در نتیجه من تبدیل شدم به همان هیچ یا پوچی که می‌شناسی
من تو شدم و وقتی رفتی...
نتوانستم خودم را پیدا کنم
الان هستم... اما تو خالی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,973
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
خالی بودن را می‌تواند در یک جمله که نه مفعولی دارد نه فعلی به اثبات برسانم؛ «من»!
من خالی‌ام از بودن...
خالی‌ام از دلگرمی...
خالی‌ام از امید...
و در همان خالی بودنم پرم از بودنت...
از دلگرمی نگاهت و شاید... اشک امیدم به بازگشتت!
«من» خالی بودنی را یدک می‌کشم که از آن فقط طعم گس اشک و ناله را سالیان بعد از زندگی‌ام؛ به یاد می‌آورم...
شاید سال‌های زیادی نگذرد که مبتلا شوم به فراموشی‌‌... که زخم‌هایی که درد می‌چکد از هر خونش را بیاد نیاورم... اما طعم این گریه‌ها... این ناله‌ها... این بغض‌ها... فراموشم نمی‌شود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
23
محل سکونت
Autumn
شکوه مکعب‌های خاکستری آسمان را برق اشک‌هایم ستاره باران می‌کند و من به نظاره نشسته‌ام که چگونه تو تمام تب و تاب قلبم کوکی‌ام را فرو می‌نشانی.
من آن آدمت چوبی با لباسی سفید گوشه‌‌ی مزرعه‌ام که حرف‌های آفتاب تنم را می‌سوزاند و تمام محبت گنجشک‌ها همان زخم‌های زبانشان به تنم می‌شود!
تمام آن شکلات‌های تلخ را سر ساعت خورده‌ام؛ طبق دستور پزشک. امّا می‌بینی؟ کابوس‌هایم هنوز از کنار تو می‌گذرند...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RoZhaN☂

کاربر خاص
کاربر رمان فور
سطح
3
 
ارسالات
1,409
پسندها
3,048
دست‌آوردها
163
مدال‌ها
5
سن
23
محل سکونت
Autumn
مثل همیشه با همان چتر سیاه و بزرگ در سکوت آرام از زیر پنجره‌ی اتاقت می‌گذرم و تمام مدت سنگینی نگاهت بر روی شانه‌هایم سنگینی می‌کند و قدم‌هایم سست می‌شوند!
از کی نیستی؟
از چه روزی با من غریبه شدی؟
من فراموش کرده‌ام... همه را جز تو!
تو هنوز هم گوشه‌‌ی چشمانم ایستاده‌ای. شاید ذهنم را از خاطراتت خالی و شاید قلبم را از تو متنفر کرده باشم؛ امّا هنوز هم باران که می‌بارد، چشمانم دنبال تو می‌گردد...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
ک

کاربر حذف شده 428

مهمان
مهمان
اگر می‌شد می‌خواستم در یک شب بارانی، زمان را نگه دارم تا
قطرات در همان آسمان مکث کنند
لابه‌لای باران
می‌خواستم بنشینم به تماشایت و بزرگ‌تر از اندازه واقعیت، از میان قطره
تماشایت کنم.
تو نیز در سکوت ، حتی بودن پلک زدن، خیره به باران شوی و نفهمی
پشت پرده باران
مردی عاشق تماشایت می‌کند
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,973
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
هیچ از عشق و عاشقی نمی‌دانم اما... یقین دارم که هرگز کسی را مث تو دوست نخواهم داشت!
مگر آدمی چند بار می‌تواند بمیرد در رویای بودن یکی و با هر نگاهش زنده شود؟
مگر می‌شود هر روز برای یکی جان داد و زیر آوار بی‌رحمی‌اش ذره ذره روح از بدن رود و با لمس آن دستان حمایتگرش؛ ابادتر از آباد شد!
من نمیدانم عشق چیست اما... کاش کسی مرا همچون من به تو؛ می‌پرستید!
همانند من با هر لبخندت که زنده می‌شوم زده شود و همانند من... بعد از رفتنت حتی با گذشت سال‌ها زنده نشود و مرده بماند!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین