نوای صدایت،
زمزمه‌ی شب‌هایت،
مرا تا به ابد،
کرده مبحوس در خاطرات!
زمزمه‌ی شب‌هایت،
مرا تا به ابد،
کرده مبحوس در خاطرات!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
تکمیل شده دلنوشته معشوق آسمان | Melina کاربر انجمن رمان‌فور
- نویسنده موضوع Melina Whirlwind
- تاریخ شروع
-
- برچسبها
- melina انجمن رمان فور دلنوشته معشوق آسمان
- وضعیت
بی‌تو دنیام بی‌رنگه!
بودنت، روایی برای منه!
بودنت، روایی برای منه!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به آسمان و زمین قسم!
به فلک و مَلِک سوگند که تو زیباترین خلقت پروردگاری! ای مَلَک بیگانه‌ی من.
به فلک و مَلِک سوگند که تو زیباترین خلقت پروردگاری! ای مَلَک بیگانه‌ی من.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سوگند به خورشید و ماه،
به آسمان و زمین،
به فلک و ملک،
به عرش آفریدگار، که عشق ناب و پاکت می‌ارزد به تمامی نگاه‌های ذلت‌بار دیگران.
به آسمان و زمین،
به فلک و ملک،
به عرش آفریدگار، که عشق ناب و پاکت می‌ارزد به تمامی نگاه‌های ذلت‌بار دیگران.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موهای غلتانت همچو پرتوهای آفتاب می‌رقصند و تو چه زیبا با آن نگاه محجوبت قلب من را در زیر شعله‌های تعشقت شیفته و شیدای خود کرده‌ای، ای زیباترین مخلوق خدا!
خداوندا!
قَسَمت می‌دهم به مسیح و انجیل و تورات،
به هر آنچه برایت ارزشمند است،
کردگارا، او را از آن من کن و من را از آن او.
قَسَمت می‌دهم به مسیح و انجیل و تورات،
به هر آنچه برایت ارزشمند است،
کردگارا، او را از آن من کن و من را از آن او.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به دلم مانده همچو کبوتر شوم!
در آسمان‌ها ز شادی به زمین لبخند زنم!
زمین حسرت دارد،
از آنکه مانند من شود،
تا که معشوق خویش را به‌دست آورد.
در آسمان‌ها ز شادی به زمین لبخند زنم!
زمین حسرت دارد،
از آنکه مانند من شود،
تا که معشوق خویش را به‌دست آورد.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قلبم گم گشته بین دستان آدمیان،
ربودند آن قلب پر تعشق را!
آدمیان ز حیله و طمع پر گشته‌اند،
برای گرفتن قلب من صف گرفته‌اند!
ربودند آن قلب پر تعشق را!
آدمیان ز حیله و طمع پر گشته‌اند،
برای گرفتن قلب من صف گرفته‌اند!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ماه و خورشید تنهایند،
در اوج آسمان‌ها می‌زارند!
آسمان و زمین تنهایند،
درون چشمان آدم‌ها می‌گریند!
در اوج آسمان‌ها می‌زارند!
آسمان و زمین تنهایند،
درون چشمان آدم‌ها می‌گریند!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خورشید: ای ماه فروزنده، بتاب و آسمان را در خود بکش!
آسمان: ناز که را می‌کشی، ای آفتاب درخشنده؟ چه را به رخ من می‌کشی؟ عشقت؟! من خود عشقی را در سینه می‌سوزانم، عشقی که قرنیست در قلبم خفته است و من می‌چپانمش و او با آن فاصله‌ها، حکایت هر روزش را برایم می‌نوازد؟
آسمان: ناز که را می‌کشی، ای آفتاب درخشنده؟ چه را به رخ من می‌کشی؟ عشقت؟! من خود عشقی را در سینه می‌سوزانم، عشقی که قرنیست در قلبم خفته است و من می‌چپانمش و او با آن فاصله‌ها، حکایت هر روزش را برایم می‌نوازد؟
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- وضعیت