با سلام
اگر اسم رمانی رو فراموش کرده اید، لطفا قسمتی از رمان رو اینجا بنویسین تا کاربران به شما کمک کنند.
اگر اسم رمانی رو فراموش کرده اید، لطفا قسمتی از رمان رو اینجا بنویسین تا کاربران به شما کمک کنند.
اتفاق عاشقیاگه لطف کنید اسم این رمان رو هم بگید
یاشار با ساینا ، عسل رو میبرن بیمارستان جرقه آشنایی این دوتا عاشق اینجا زده میشه
مامان ساینا قبلا بایک پسری به نام هادی دوست بوده که به دلایلی به زندان می افته دوست هادی با مامان ساینا ازدواج می کنه
چندسال پیش عموسایناو باباباش امین(پسرعموساینا)وساینا رو به نام هم میکنن بدون اینکه ساینا راضی باشه!!!
بابا ساینا وصیت کرده بود که داداشش(باباامین)ازدخترش مراقبت کنه وبزاره دخترش با هرکی دوس داره ازدواج کنه
ساینا و یاشار دو شخصیت اصلی داستانن که عاشق همن و آخر داستان هم میمیرن
اون که شخصیت داستان آرمیلااتفاق عاشقی
خلاصه ای که گفتید شبیه رمان طلایه است.سلام دوستان
من چند سال پیش این رمان رو خوندم که دختره با یه پسری به اجبار ازدواج میکنه.
با اینکه دختر آزادی هست، اما به صورت فرمالیته با چادر جلوی پسره ظاهر میشه تا صورتش رو نبینه.
تا اینکه پسر به مهمونی دعوت میشه که دختره هم از طرف کس دیگه ای به همون مهمونی دعوته.
وقتی همدیگرو میبینن، دختره اونو میشناسه اما پسره بدون اینکه اطلاع داشته باشه اون کیه، ازش خوشش میاد.
یه روز اتفاقی چادرشاز سرش میکشه و پسره صورتش رو میبینه.
متاسفانه بقیه داستان یادم نیست فقط فکر کنم که اسم دختره نفس بود.
ممنون میشم اگه میدونید راهنماییم کنید
نامسلام یه رمان خوندم که توش دختر و پسر تو یه دانشگاه موسیقی درس می خوندن استاد ازشون میخواد یه کار دو صدا بد*ن بیرون یه روز دم استودیو یا دانشگاه خانواده پسره با پدر دختر منتظرشون بودن بعد دختره که میاد برادر پسره عاشقش میشه و ازدواج میکنن و بعد شوهر دختره میمیره و دختره باید با برادر شوهرش ازدواج کنه رمان دو جلدی هم هست.
نام رمان : صدای عشقسلام یه رمان خوندم که توش دختر و پسر تو یه دانشگاه موسیقی درس می خوندن استاد ازشون میخواد یه کار دو صدا بد*ن بیرون یه روز دم استودیو یا دانشگاه خانواده پسره با پدر دختر منتظرشون بودن بعد دختره که میاد برادر پسره عاشقش میشه و ازدواج میکنن و بعد شوهر دختره میمیره و دختره باید با برادر شوهرش ازدواج کنه رمان دو جلدی هم هست.
سلام س رمان خوندم دختره باباش زندان بود مجبور شد برا ی مدت صیغه ریسش ب.پسره ی شرکت داشت خیلی موفق بود ولی خانواده اصلا دوسش نداشتن پدر و مادرش نمیذاشتن حتی بهشون بابا و مامآن .از بچگی تو ی ساختمون جدا ته باغ با دوتا مادربزرگش بزرگ شده بود.همش تحقیرش میکردن.اسم دختره ترانه بود پسرم ی اسم شبیه کیارش داشت ولی یادم نیست.با سلام
اگر اسم رمانی رو فراموش کرده اید، لطفا قسمتی از رمان رو اینجا بنویسین تا کاربران به شما کمک کنند.
یه رمانی بود که دختره خانوتدشو از دست داده بود و با خانواده عموش زندگی میکرد .پسر عموش خارج از کشور زندگی میکرد.وقتی برگشت کم کم عاشق هم شدن و خانواده ها صیغشون کردن اما پسره به دختر عموش شک کرد و برگشت خارج .فکر میکرد گه صیغه باطل شده و بعد از چند سال که برگشت فکر کرو که دختره ازدواج کرده و ازش کینه گرفت و بهش مزاحمت کرد و اون وقت فهمید که دختره ازدواج نکرده و زن خودشهبا سلام
اگر اسم رمانی رو فراموش کرده اید، لطفا قسمتی از رمان رو اینجا بنویسین تا کاربران به شما کمک کنند.
رمان طلایهسلام دوستان
من چند سال پیش این رمان رو خوندم که دختره با یه پسری به اجبار ازدواج میکنه.
با اینکه دختر آزادی هست، اما به صورت فرمالیته با چادر جلوی پسره ظاهر میشه تا صورتش رو نبینه.
تا اینکه پسر به مهمونی دعوت میشه که دختره هم از طرف کس دیگه ای به همون مهمونی دعوته.
وقتی همدیگرو میبینن، دختره اونو میشناسه اما پسره بدون اینکه اطلاع داشته باشه اون کیه، ازش خوشش میاد.
یه روز اتفاقی چادرشاز سرش میکشه و پسره صورتش رو میبینه.
متاسفانه بقیه داستان یادم نیست فقط فکر کنم که اسم دختره نفس بود.
ممنون میشم اگه میدونید راهنماییم کنید