• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

سکانس هایی از نوشته ها

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
من این روزها فقط میخواهم زندگی قبل از تو را بنویسم

میدانی باید جور دیگر قدر تو را بدانم انطور که لایق توست مرد من

من باید بدانم که چه بوده ام و چه شده ام ،در چه نقطه ای ایستاده بودم و حالا در چه نقطه ای زندگی میکنم ،راستش را بخواهی انقدر عمیق تغییر کرده ام که چشمانم هم مرا لو میدهند

همه میدانند این تغییر منشاش از من نیست و پای کسی در میان است ،کسی که تا عمق وجود مرا فهمیده است و برای دانستن من تمام خود را در این راه صرف کرده است،تو مانند مادرم به من حرف زدن اموختی معنای دقیق زندگی را هنگامی که در چشمانم نگاه کردی به من فهماندی ،

اری،حق با تو بود مرد من ،چشمان تو طعم زندگی میدهد

زندگی من طعم عسلی را میدهد که با هیچ چیز تلخ نمیشود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
حس مرگ در حوالی من است

اگر نماندم این وصیت من برایت ای مهربان

زندگی را سخت نگیر اخرش یک تو میمانی و پشیمانی

لبخندت را با گریه تعویض نکن یک روز میرسد که مانند من با دست لبانت را برای خنده میگشایی تو به سرنوشت من دچار نشو

رها کن خودت را

در دنیایی که همه برای هم لاف و ادعا هستند و لباس گرگ به تن کرده اند

خودت را اسیر این مردمان مکن اینجا همه منتظراند تا تو را زمین گیر ببیند

پس همیشه برای خودت زندگی کن ان طور که میتوانی ،ان طور که میخواهی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
تمام‌ نوشته هایم بوی تو را میدهند حتی خودم هم بوی عطر دلنشین و خنک تو را میدهم ،گاهی حس میکنم انقدر این بو در وجود من ماندگار است که حتی نفس هایم هم بوی تو را میدهند ،نمیدانم

تو بوی کدام گل را میدهی اما هر چه که هست نظیرش را در این جهان ندیده ام

گاهی دلم میخواهد این منی که پر از عطر توست را از تنم در بیاورم و بشوم یک ادم دیگر و تو را بگذارم ی گوشه ای از اتاق تا از همه مخفی بمانی

نه انگونه که خیال داری نیست،من از با خبر شدن دیگران از ان هراسی ندارم

راستش

من یک دختر حسود نسبت به هر چیزی که مربوط ب تو باشد میشوم

میخواهد عطرتت باشد یا یک تاری موی افتاده ی تو...

تو و همه چیزهای مربوط به وجود تو تنها متعلق به من است

و من محافظ خوبی برای اموالم هستم،خصوصا اگر آن اموال تو باشـی مرد خوبم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
این نم نم باران یک تو کم دارد،

برای گرفتن دستان سردم میان دستانت، برای چفت هم راه رفتنمان و از سر و کول بالا رفتن تو و برای تویی که دیوانع ب ریش من ببندی ون بگویم دیوانه چو دیوانه بیند خوشش اید و در نهایت لبخند از ته وجودت نصیب ماهی قرمز قلبم شود

و با دستانی که مانند شالگردن پیچ خورده است دور گردنم کل مسیر را زیر سقف خانه خدا ادامه دهیم.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
چندسالی بود دیگر خبری از اون دختر بازیگوش و سرکشی که شیطناتاش همه را عاصی کرده بود نبود زندگی روی خوشی بهش نشون نداده بود و اونم ناامید از همه چیزپشت پا زد ب تمام امیدها و ارزوهای خودش ار خودمو میگم خودمی که تو گذشته های پرفراز و نشیبم گم کردم میدونی ادم که خودشو گم کنه تو ی نفر دیگه دنبال خودش میگرده و من دقیقا همونقدر سردرگم بودم و دنبال نشونه هایی از خودم توی وجود ی ادم دیگه ولی افکار درهمم باعث میشد فکر کنم ادم ها پذیرای دختری مثل من نیستن کسی ادم رنجیده ای راکه روحشم افسرده است را نمیخوادو این نشونه ها توی خودم منو گریزون از نزدیکی ب ادم ها کردن اینقدر به تنهاییم عادت کرده بودم که حتی صحبت کردن با خودم را به جای صحبت کردن با ادم های دیگه ترجیح میدادم چون باور داشتم کسی هرگز نمیتونه منو بفهمه اما میدونی من راضیم ب اون روزای سخت روزایی که باعث شد بفهمم همه ی ادم ها ادم نیستن

من خوب فهمیده بودم که هر کسی ادم موندن نیست هر کسی ادم ساختن نیست من حق داشتم صبور باشم برای پیدا کردن تویی ک من را از بند تنهایی رها کردی و بهم یاد دادی زندگی هر چقدم تلخ باشه من باید ی دلیل شیرین برای خودم بسازم ،ممنونم ازت که اومدی و اخرین جای پازلم که خالی مونده بود را کامل کردی
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,972
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
من عشق زلیخا ب یوسف را هرگز درک نکردم مگر میشود اینگونه عاشق کسی شد ک حتی سویی چشمانت از انتظار برود من فرهاد کوه کن را هرگز درک نکردم و گمانم همیشه این بود ک عشق هایی همانند انها افسانه ای بیش نیست چون

من در دنیایی بزرگ شدم ک عشق در تلفن همراه اتفاق می افتد و ادعاهای عاشقی گوش دختران و پسران سرزمینم را کر میکند اما بعد از گذشت مدت ها سردی و دلزدگی کمین میکند وسط رابطه هایشان

میدانی این تفاوت بین زمان ها باورهایم را ب شک انداخت

من عاشقی را همچون افسانه ای میدانستم در داستان یا گمان میکردم اگر هم بود دیگر زمانش ب سر رسیده است

اما میدانی تو ب من اموختی ادم باید سالها همانند زلیخا صبر کند تا ادمی از جنس یوسف بیاید

خوشحالم ک تو را در میان تلفن های همراه پیدا نکردم تو برای من از دیار یوسفی و من زلیخایی ک سالها از نداشتنت دیدگانم کم سو شده بودند

و من زلیخای یوسف بودن را سالها ب انتظار کشیدم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Voluptas exerci

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
21
پسندها
0
دست‌آوردها
1
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین