بچه بودم دست خاله کوچیکم ادکلن دیدم به لباسش میزد
گفتم منم میخوام بزنم ولی نداد:/
حرصم گرفت حشره کش دیدم فکر کردم مثل همونیه که دست خالمه چون صداشون یکی بود تقریبا (دوران جاهلیت بود:/)
هیچی دیگه زدم تو صورت پسرخالم خوشبوش کنم کورش کردم:/
مهمون میخواست بیاد واسمون
به مامانم گفتم شربت زعفرون بده بهم گفت بزار مهمونا بیاد میدم بهت
حرصم گرفت که اون لحظه نداد بهم رفتم جاش بنزین خوردمآخه رنگشون تا حدودی شبیه هم بود فکر کردم یکین ولی نبودن
هیچی دیگه خلاصه کل اعضای فامیل با آبمیوه میومدن بیمارستان ملاقات
یک بار مثلا چیکار کردم... آهان وقتی ۵ سالم بود
اومدم ادای مادربزرگارو دربیارم. رفتم سراغ کابینت قرصا، چهار پنج تا قرص خوردم همچینم فیلم می اومدم و دستام و می لرزوندم انگار مادربزرگم
هیچی دیگه من اینا رو خوردم و خداروشکر گلاب به روتون بالاآوردم وگرنه الان مدیر به این خفنی نداشتین خلاصه قدرم و بدونین
یکبارم با داداشم میزدیم به یخچال وقتی مامان بابام می رفتن بیرون پنیر پیتزا رو نون می ریختیم می خوردیم، خلاصه بابام فهمید منم خودم و شیک کشیدم کنار کاسه کوزه ها سر داداش بزرگم شکست
دیگه چی؟ خرابکاری زیاده یادم اومد میگم تا خرابکاری بعدی به درود
یه بار بابام خواب بود. منم گفتم چرا بابام مثل من لاک نمیزنه یا آرایش نمیکنه :/ یواشکی وسایل ارایشو برداشتم و شروع کردم به آرایش کردن بابام:/ یه اوضاعی بودا...وقتی بابام بیدار شد و قیافشو دید کم مونده بود جیغ بزنه
بعد هیچی دیگه با کلی بدبختی آرایشارو پاک کرد
زیاده... ولی یکی هست ک همه تو فامیلمون مدام تعریف میکنن رو میگم
من از سگ خیلی خوشم میاد. 7 سالم ک بود ی سگ بی زبون و مظلوم داشتیم ک بدبخت از دست من در امان نبود
گاهی روش سوار میشدم مثل اسب ازش سواری میگرفتم
اما اصل کاری...
ی روز با پسرخالم رفتیم سر وقتش
دهنش رو باز کردم و به پسرخالم گفتم پوزه اش رو همین طور باز نگه داره
منم ی چوب برداشتم و با کله تو دهنش بودم و مثل دکترا داشتم معاینه اش میکردم
حالا تصور کنید پسرخالم دهن سگو باز نگه داشته و منم با یه چوب دارم تو دهنشو نگاه میکنم.. بعد عموم مارو میبینه. اولش ماتش برد و بعد اومد یه پس گردنی مهمونمون کرد