• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

sora

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
4
پسندها
0
دست‌آوردها
1
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمت‌هایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو می‌دونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمان‌هایی که باز و صحنه‌دار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمان‌ها خودداری کنید.
سپاس
رمان پسری هست که کارخانه تولید لوازم پزشکی داره و مجهز ترین بیمارستان تهران به نامشه عاشق پرستار ریزه میزه بیمارستانش میشه بعد میفهمه مادرش خدمتکار خونشونه وقتی مادر دختر میمیره متوجه میشه که دختره دختر خاله خودشه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

sora

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
4
پسندها
0
دست‌آوردها
1
بسم ایزد لایزال
سلام
کاربران عزیز اگر رمانی هست که اسمش رو فراموش کردید و فقط قسمت‌هایی ازش در خاطرتون هست اینجا درجش کنید تا دوستان اگر اسمش رو می‌دونستند ذکرش کنند.
نکات مهم:
۱_ از پرسش اسم رمان‌هایی که باز و صحنه‌دار هستند جدا بپرهیزید چون بدون اطلاع قبلی پاک خواهد شد!
۲_ اگر پاسختون داده نشد یا اشتباه پاسخ دادند لطفا از تأکید زیاد بپرهیزید کمی بگذره جوابتون داده میشه.
۳_ از ایجاد تاپیک جداگانه برای پرسش اسم رمان، یا نظر دهی راجع به رمان‌ها خودداری کنید.
سپاس
رمان پسری که کارخانه وسایل پزشکی داره و مجهز ترین بیمارستان در تهران داره
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

sogol

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
من چند سال پیش یه رنان خوندم اسم پسره رامتین بود و دختر یادم نیست ولی تو مهمونی بابای دختره اشنا شدن باباهاشون دوست بودن باهم و بعد دختره تو شرکت پسره کار میکنه کم کم عاشق هم میشن و برای یه کار میرن مشهد باهم بعد فکر کنم پسره با یه دختر دیگه قرار بوده ازدواج کنه بعداز یه مدت میاد پیش دختره باهم اوکی میشن ازدواج میکنن و پسره چشم سبز بوده و خانوادهاشون جفتشون پولدار بودن و فکر کنم نقشه کشی خونده بود دختره
کسی نمیدونه اسمه این رمان رو؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

m.m84

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من دنبال اسم رمانی هستم که دختره عاشقه یه پسره بور بوده اما یکروز که از مهمونی بر میگردند با یه زن تصادف میکنند و زنه میمیره و پسره دستگیر میشه دختر برای نجات عشقش هروز میرفته در خونه شوهره دختره تا اینکه یه روز شوهره بهش میگه اگه می خوای رضایت بدم باید با من ازدواج کنی و بشی مادر دخترم و از اون نگه داری کنی و دختره برای نجات عشقش قبول میکنه و وارد خونه پسره میشه و به اون میگه سوسک سیاه و کم کم عاشقش میشه
اعدام یا انتقام
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

nastaran0972

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
3
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام
یه رمان بود که دختره تو بچگی پدر مادرشو از دست داده و عموش اموال باباشو هَپولی می‌کنه و یه پسرعمو داشته که رنگ چشاش سبز بوده عاشقش بوده ولی یه روز پسرعموش میخواد بهش دست درازی کنه واسه همین فرار می‌کنه از خونه عموش و خودشو پسر جا میزنه توی خیاطی کار میکرد فک کنم که وقتی پسرِ صاحب مغازه از خارج برمیگرده همه زندگیش به هم می‌ریزه
آها و اینکه همون پسرِ صاحب مغازه دخترِ دوست صمیمیش که مرده بود روهم به سرپرستی گرفته بود


کسی اسمشو میدونه؟🥹
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

دنی

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام دوستان
دختره وکیل دادگستری هست فقط با چه مجرمی روبه رو میشه🥺🧹

سرفه مصلحتی کردم و درست ردی صندلی نشستم و روبه سربازی که کنار اون مجرم وایساده بود گفتم:لطفا پارچه رو از روی صورتش بردارید !!

سرباز چشمی‌گفت و پارچه رو از روی صورت اون مجرم برداشت .
خیلی مشتاق بودم ببینم این‌کسی که همه شهر و زیر رو کرده چه قیافه ای داره.

با برداشته شدن پارچه با چیزی که تصور کرده بودم خیلی فرق داشت یه پسر حدودا ۳۰ ساله به صندلی تکیه داده بود و خوابیده بود.

ولی چیزی که بیشتر از هر چیزی منو جذب خودش کرده بود دستای پر و درشتش بود مثل اینکه ورزش کاره لابد.
سرم و پایین انداختم و چادرم و درست کردم و رویه اون سرباز گفتم:بیدارش کن!

سرباز دوباره چشمی گفت و با حرکت بدی پسره رو تکون داد .که یهو پسره چشماشو باز کرد و توی یه حرکت ناشیانه از گلوی پسره گرفت .
و زدش به دیوار و با صدای بمم و گیرای گفت:سیاوش از هزار میلیارد پول میگذره ولی از خوابش نمیگذره .و تو..!

قبل اینکه بزاره ادامه بده بلند شدم و گفتم:اقا بشین سر جات ولش کنید!!

با شنیدن صدام برگشت سمتم و نگاهی از سر تا پا بهم انداخت .که اخم کردم و چادرم و بیشتر جلوی بدنم گرفتم .

که سربازه رو ول کرد و اومد روبه روم روی صندلی نشست .
به سرباز گفتم همونجا وایساده و نزدیک نشه .
دستی به صورتم کشیدم و روبه به پسره گفتم :اقای ..!

یه لحظه اینجا فامیلش و یادم رفت چی بود فامیلش؟؟پرونده شو باز کردم و نگاهی بهش کردم فقط اسمش بود و بس و دیگه چیزی توی پرونده اش ننوشته شده بوده.

متعجب لبم و گاز گرفتم و گفتم :اقای سیاوش من وکیل دادگستر هستم اومدم اینجا تا عاام ام یعنی از شما یه جورایی به خاطر کار های که کردید اعتراف بگیرم.

سرم و بالا اوردم و بهش خیره شدم که با پوزخند و ابروی بالا رفته خیره شده به من.

هوفی کشیدم و یه برگه از توی کیفم بیرون کشیدم و همراه با ضبط سوت و روی میز گذاشتم و گفتم :لطفا کار های که انجام دادید و برام شرح بدید !

پسره خنده ای کرد که واقعا روی مخم بود و بعدش گفت:جدا باور کنم سرهنگ امیری برای اعتراف کشیدن از من یه دختر بچه اونم با صدای اینقدر بچگونه تر و اورده که از من رئیس مافیا و بزرگ ترین خلافکار اعتراف بگیره!

بازم مثل زمانی که میخواستم جواب دندون شکنی بدوم دستی به دماغم کشیدم و گفتم:شما نمیخواد مفتش سرهنگ باشید لطفا بگید چیکار کردید یا دارید میکنید که من ثبت کنم باید برم!!

چشماشو ریزکرد و لبخند عجیبی زد و گفت :باشه بنویس! اینجانب سیاوش فامیلم نقطه چین تا حالا ۵۰ تا دختر و کشتم .

با این حرفش شکه سرم و بالا اوردم که چشماش ‌ و درشت کرد و گفت :بنویس بنویس!!

اب دهنم و قورت دادم و شروع کردم به نوشتن باقی مطالب :من مواد جابه جا کردم .من ۲ تا از شریک هام و کشتم من قرار چند وقت دیگه یه کارخونه رو به اتیش بکشم و الان هم میخوام این خانوم وکیل ناز نازی رو بدوزدم .
همینجور که مینوتم یه لحظه اخر حرفش مکث کردم الان این چی‌گفت که سرم و بالا اوردم و دیدم سرباز پخش زمین شده و سیاوش اسلحه به دست‌ اب دهنم و قورت دادم و اروم از روی صندلی بلند شدم که نزدیکم شد

که جیغی کشیدم‌و گفتم :بابا جون!!
به سمت در رفتم که سریع از پشت من و کشید توی بغلش و اسلحه رو به اصطلاح کشید توی بغلش و گفت :دیدی گفتم‌ امیری یه دختر بچه بابایی رو برای بازجویی از من فرستاده من میدونم چیکار کنم باهات

اسم این رمان چیه ؟
وایی منم دنبال همین رمانم اگه میدونین بگین دارم دیونه میشم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

110521

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
1
دست‌آوردها
1
یه مرد رئیس شرکتش رو می‌کشه و بعد دخترش مجبور میشه با پسر مقتول ازدواج کنه
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: F.B

sara3311

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام من یه رمانی خوندم اما اصلا ن اسمه رمان ن اسمه شخصیت هاش یادمه دختری بود ک پلیس بود پدرش مرد مادرش رفت با یکی دیگه ازدواج کرد دختره با یکی میره ماموریت خارج از کشور عاشقه پسره میشه اما پسره یکی دیگرو دوس داره دختره به پسره میگه دوسش داره پسره قبول نمیکنه ماموریت به هم میخوره میان ایران پدر خوندش خیلی بدهکار شده عموی ناتنیش میگه بامن ازدواج کن تا بدهی پدرت رو بدم یه اتفاقی میفته یادم نیست دختره مجبور میشه با همون پسره ک عاشقش بوده ازدواج کنه پسره شبه عروسی بخاطره اینکه باعث شده به عشقش نرسه به دختره ت.ج.ا.و.ز میکنه و ایقدر میزندش ک دکتر میگه شاید دیگه هیچ وقت نتونه باردار بشه
میگذره تا اینکه پسره تنهایی میره یه ماموریت به عنوان کاووش کر وارد باند قاچاق عتیقه میشه
رییس باند قبلا یه دختر داشت فرستاده بودش ایتالیا اما نمیدونه زندست یا مرده بخاطر همین دختر هم وارد ماموریت میشه و خودشو جا میزنه جای دختر رییس باند قاچاق عتیقه تو این ماموریت عاشق هم میشن این ماموریت هم تموم میشه و به خوش و خوبی باهم زندگی میکنن
خواهش میکنم اگر کسی اسمشو میدونه بهم بگه الان چند روزه دارم دنباله این رمان میگردم ولی پیداش نمیکنم
لطفا اگر کسی اسمشو میدونه بهم بگه🥺❤
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

RobertCax

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

nazanin.m

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
1
پسندها
0
دست‌آوردها
1
سلام یه رمان بود دختره پرستار یه پسر بچه بود و بعد با بابای بچه ازدواج میکنه شب عروسیشون به بچه استامینوفن میده و بچه حالش بد میشه میبرنش بیمارستان فک میکنن دختره از عمد اینکارو کرده بخاطر شب عروسیش بعد دکتره میگه که به باقالی پلو حساسیت داشته و دست اونویو که استامینوفن بهش داده ببوسید بقیشو یادم نیست و خیای مشتاقم اسمشو بدونممممم🥲
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین