کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
فریاد می زدم ،چنگ می انداختم به جان زندگی ام و پتک فراموشی می زدم بر در و دیوار خاطراتم.
دلم به حال خاطراتم می سوخت همچون طفلی بی نوا شیون میکردند ؛همان اندازه بی پناه،همان اندازه معصوم .
اما محکوم بودند !
محکوم بودند به فراموشی
به جرم داشتن بوی اشنایی غریبه.
محکوم بودند. تا حلق اویز و شوندو در...
داستان هنرمند گرسنگی(A hunger artist) اثر فرانتس کافکا:
داستان هنرمند گرسنگی ( A hunger artist ) اثر فرانتس کافکا نویسنده آلمانی زبان و مشهور. این داستان را با لینک مستقیم از انگلیش تیم دانلود کنید و از خواندن این داستان مشهور و پرآوازه از این نویسنده مشهور و پر آوازه لذت ببرید.
به گفته ویکی...
مقدمه:
ما انسان ها...
فرق بین خوب و بد زندگی کردن را نمیدانیم! فرق محبت و کینه را نمیدانیم! فرق عشق و نفرت را نمیدانیم! فرق راستگویی و دروغگویی را نمیدانیم! فرق نیکی و بدی را هم نمیدانیم!
چه کسی میتواند حدس بزند، که شاید هم میدانیم و خودمان را به ندانستن زدهایم!
مقدمه:
خستهتر از دختر کبریت فروش،
سرما را میبلعم در تمام روحم.
میفهمی؟ میفهمی جان من؟
عروسک پوسیدهی من!
لباس تزویرت را بر تن من بینداز.
بازهم تو را در آغوش خالیتر شدهام میکشم
و بعد بومی برای دردهایت،
نیازم خواهد شد.
نام اصلی کتاب: Angel Fire
نام ترجمه شده: آتش فرشته
نام نویسنده: Valmore Daniels
نام مترجم: مه.دخت
زبان مبدأ: انگلیسی
خلاصه:
فرشته آتش (جلد اول فرشتگان فروریخته)
اسم من دارسی آندرسونه[1] و من با یک نیروی تاریک نفرین شدهام: هروقت که زندگی من درخطر باشه، چیزی درون من، آتشی ذاتی رو احضار میکنه تا...
«بسم رب العشق»
نام اثر: دالان عشق
نویسنده: مه.دخت
مقدمه:
این مسیر ، سراسر پیچش است؛
به راستی مقصد این دالان، قلب توست؟
فیالواقع عشقت مرا به آرامش نگاهت، متصل مینماید؟
یا...!
دستانت، دستانم را در این دالان مملوء از محنت و مشقت رها میکند؟
این دالان، به کدام سوی ختم میشود جان جانان؟!
مقدمه
گشت و گزاریست بین گلها
بوی رز و بوی یاس
عشق تو،یک عشق خاص
میدانستی،دوست داشتن رشوه نمی خواهد؟
عشق من،مالکیت نمی داند؟
چه بی ریا دوستت دارم!
تو که خیالت،درهر برگ گل است
تو که غروب چشمانت،در هر آسمان نشسته است
نام اصلی کتاب: Dark Promise
نام ترجمه شده: تعهد تاریک
نام نویسنده: جولیا کرین ، تالیا جاگر
نام مترجم: مریم زاری
زبان مبدأ: انگلیسی
خلاصه: آزورا یک مادر بود و فرزند خود را خیلی دوست داشت. علامت تولد ستاره مانند دخترش، که در کنار چشم راست او بود؛ نشان میداد که دخترک یک پری آرورین است. پری های...
کاربر حذف شده 1078
موضوع
آموزش ترجمه
آموزش مترجم و ترجمه
انجمنانجمن رمان
انجمن رمان فور
انجمن رمان نویسی
انجمن ناول فور
انجمن نو
انجمننویسندگی
تالار ترجمه
ترجمه
تیم ترجمه
رمان
رمان فور
مترجم
مترجمان
مدیریت ترجمه
مقدمه
ببند چشمانت را، دیگر برای خیره شدن به آسمان دیره شده، نه ستارهای مانده، نه ماهی.
ماه را کشتند، از روی حسادت.
ستارهها متفرق شدند و جنگ جهانی به پا شد. آشوب آسمان را به هم زد. گمان میکردند با کشتن ماه، دیده میشوند
نمیدانستند دیده میشوند چون ماهی هست!
ببند چشمانت را، از آسمان فقط سقف...
درود خدمت کاربران فخیم انجمن رمان فور.
در این تاپیک جملات کوتاه و دلنوشتههای نویسندگانی که آثار چندان زیادی از آنها نمیتوان یافت؛ درج خواهد شد.
لطفا زیر هر پست و نوشته اسم نویسنده، ذکر بشه.
و من الله توفیقsisn
مقدمه:
چه دنیاییست!
گاهی تنها بودن، تنهایی کشیدن بهتر از هر همراهیست.
میگویند غم مخور! روزی درست میشود، چگونه روزی درست میشود؟ تا کی باید منتظر ماند و هر روز کهنه دل تر از قبل شد.
ولی مگر میشود ساکتش کرد؟ مانند کودکی بیآزار میماند و نمیتوانی روی حرفش حرف بیاوری.
قلبم را میگویم!
آنقدر...
مقدمه :
قلم من! همیشه دلی کاغذان را سیاه کرده.
ارجی ندارد، ژاژ بنویسد یا نافع!
شالوده این است که تو تنها مخاطب قلم منی!
تنها مخاطبی، تا بینهایتی واژگان و اتمام ادبیات.
راستی! گفتم دل؟
قلم مرا احمق فرض نکن!
او خیلی خوب میداد که تو هیچ گاه آژارش را نمیخوانی... .
او برای دل پر من مینویسد!
پر از...
مقدمه:
عنصر عاشقی اندورن وجودت مرا تا کرانهی آفاق همیاری میکند.
اما حتی دیگر طیران در آسمانها هم پیکر روح و جان مرا متقاعد نخواهد کرد... .
من خواستار نفوذ در اعماق و مرز و بوم قلبات هستم!
قلبی که مرا تا واپسین جنون عشق باز میدارد،
در گوشهایم طنین آرامش را مینوازد
و شیدایی را از برایم...
نام اثر: کراش
نام نویسنده: سارا مرتضوی
ژانر: عاشقانه
در افکار خود غوطهور بودم که در باز شد و دیدمت. چند ثانیه طول کشید، نمیدانم به چه فکر میکردی اما من عاشقت شدم.
در یک لحظه!
چند ثانیه کوتاه
دلم لک زده بود برایت، برای اینکه نگاهت کنم.
نگاهم را بدوزم به نگاه شب رنگت و تو هم از همان لبخند ها تحویلم بدهی!
از همان هایی که از همان روز اول دلم را برد!
چشم هایم را که بستم، تصویرت امد پشت پلک هایم. می ترسیدم خیال باشد و خیال هم بود... می ترسیدم که وقتی چشم هایم را باز میکنم دیگر نباشی!
اما...
بسم تعالی...
سلام و درود به کاربران عزیز انجمن ناول فور.
تیم آوای انجمن ناول فور، در نظر دارد برای مناسبات مهم، برنامهایی به نام «رادیو نجوا» ترتیب دهد که تمام گویندگان عزیز انجمن در آن همکاری داشته باشند.
سری اول رادیو نجوا را اختصاص میدهیم به «روز قلم».
اول از همه متشکرم از @HAZ'IN عزیزم...
زندگیست ! نه با شکستش ناامید شو و نه با پیروزیش مغرور.
زندگی بالا و پایین دارد، خوشی و ناخوشی.
زندگی است دیگر !
هیچ چیزی در آن پایدار نیست.
به قول شاملو :«کوره ها سرد شدن ،سبزه ها زرد شدن خنده ها درد شدن :)»
به هیچ چیزش دل خوش نکن.
نه ادم هایش نه لحظه های تلخ و شیرینش.
شیرینیش خاطره خوب میشود و...