کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
نام شعر: مارلبرو
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
مقدمه:
یادت همانند سیگارم
سخت است
که او را ترک کنم!
هر گاه، پک سیگارم را
در دستانم میگیرم.
گویی یادت
آتش به جانم
میزند.
گویی، زمانی که
سیگارم روشن میشود
یادت مرا
از خود، بیخود میکند.
به پک خالیِ سیگار
چشم میدوزم.
آری!
آخرین سیگار هم...
بو گئجه باده ایله دفع ملال ائیله میشم،
عؤمرون بیر گئجه سینده بئله حال ائیله میشم.
بیز هارا، تار هارا، یا رب، گئجه مئیخانه هارا؟
اونودوب دردی بو ایّامدا مجال ائیله میشم.
معنی:
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عُمر شبی بود که حالی کردیم
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری...
«بسم ربی»
درود بر شاعران عزیز انجمن ناول فور!
در این تاپیک، بعد از کامل شدن مجموعه اشعار خود، نام مجموعه به همراه لینک با ما به اشتراک بگذارید.
قلم زیبایتان پایدار❤️
درود
• اسپم ندید.
• با خودتون مشاعره نکنید.
• در صورت بروز مشکل، گزارش بزنید!
شروع:
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم
لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد
دستان جنون در دهنم...
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو...
نمیرنجم اگر کاخِ مرا ویرانه میخواهد
که راه عشق ، آری ، طاقتی مردانه میخواهد !
کمی هم لطف باید گاه گاهی مردِ عاشق را
پرنده در قفس هم باشد ، آب و دانه میخواهد
چه حُسنِ اتفاقی ؛ اشتراک ما پریشانیست
که هم مویِ تو هم بغضِ من ، آری ، شانه میخواهد
تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلّی...
برایم گو ز دلتنگی که بر شوقم بیفزایی
که گویم از جمالت محشری در حُسن و زیبایی
برایم گو که معنای محبت از من آموختی
که گویم با مُسمّاتر ز هر مفهموم و معنایی
برایم گو که دل بستی بر این دیوانه ی عاشق
که گویم عاشقی باید بر این چشمان شهلایی
برایم گو که شمع خانه ی متروک دل هستی
که گویم رخت بندد از...
***
نقطه نوری که نام او خودی است
زیر خاک ما شرار زندگی است
از محبت می شود پاینده تر
زنده تر سوزنده تر تابنده تر
از محبت اشتعال جوهرش
ارتقای ممکنات مضمرش
فطرت او آتش اندوزد ز عشق
عالم افروزی بیاموزد ز عشق
عشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست
***
دیوانه و دلبسته ی اقبال...
ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب
کز پشت شیر تافت دگرباره آفتاب
مرداد ماه باغ به بار است گونه گون
از بسد و زبرجد و لولوی دیریاب
هم شاخ راز میوه دگرگونه گشت چهر
هم باغ را به جلوه دگرگونه شد ثئیاب
بنگر بدان گلابی آویخته ز شاخ
چون اندامهای زرین پر شکر و گلاب
سیب سپید و سرخ به شاخ درخت بر
گویی ز...
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر...