کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
#پارت_۲
خورد شدن قلبم را حس کردم می خواستم فریاد بکشم رهام نکن ولی یادم رفته بود که من.... خیلی وقته رها شدم....
نگاه پر نفرتش را نمی خواستم من فقط ذره ای عشق می خواستم هرچند کوچک دلم می خواست مرا هم دوست داشت چشمانم را بستم حالا که به مرگ نزدیک می شدم چیزی را فهمیدم ان هم اینکه.... من خیلی وقت...
مقدمه:
چشمانم سرد شده اند همانند گوی های یخ زده...
گیج و منگ ام....
اکو سوال های تکراری درون مغزم سرم را به درد اورده...
مدام می پرسم:
چراااا؟
چه کرده ام که حقم این بود؟
کجای راه را اشتباه رفتم؟
و....
چرا هنوز دوستت دارم؟؟؟؟
#پارت_۱
صدای کلیک باز کردن قفل زندان نشان از رسیدن پایان کار داشت نگاه...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان درباره دختری است که پدر و مادر ندارند و با برادر و خواهر بزرگتر خود زندگی میکند با یه دختری که فک کنم اسمش سارا بود آشنا میشع و بخاطر اون وارد پارتی میشه و با پسرع آشنا میشع البته خیلی کوتاه چون فقط خیلی کم همو میبینن و بعد بخاطر دخترع (سارا ) مجبور میشه برع شمال به برادرش هم نمیگه و اونجا...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
خیلی وقته دنبال رمانی میگردم که دخترع یه خواهر و برادر بزرگتر از خودش داشت و مامان و بابا نداش بعد با یکی آشنا میشه به نام سارا که داداش اون پسرع رو دوس دارع دختره هم بخاطر سارا با دروغ برع شمال و تو شمال بهش مزاحمت کنن و ببرنش بیمارستان و برادرش بفهمه بعد کلی کتک کاری بگه طرف کیه که پسرع به دروغ...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
*******
آخرین چیزی که یادم بود سوار اتوبوس بودم.
سردم بود. نمیدونم خواب بودم یا بیدار. حضور شخصی رو کنار خودم حس میکردم! انگار یه چیز خیلی سنگین روم افتاده بود! نمیتونستم تکون بخورم.
چند ثانیه یا چند دقیقه گذشت که بالاخره تونستم چشامو تکون بدم. به محض باز کردن چشام اون حضور شخص هم از بین رفت...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
فصل اول
قسمت 1
شاخ و برگ درختان می لرزید باد شدید و سردی داشت می وزید، مروشا گرسنه تر از همیشه بود زیر درختی تنومند که پوشیده از خار بود آنچنان که نمی خواست دانه ای به دیگری بخشد، کنار جمع می کرد سمت راستش الاغی در ته گودال که در معرض تابش مستقیم نور خورشید بود علف هرز می خورد مگسها راحتیش را...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
از بالکن داشتم از شب پرستاره لذت میبردم از سکوتی که محوم مرده بود و دیگه صدای داد و بیداد های خانوادم رو نمیشنیدم لذت میبردم تا اینکه صدای خش خش برگ ها و بوته های باغچمون نظر منو به خودش جلب کرد با ظاهر سرد و بی روح و چشمانی که هیچ گرمی نداشت به پسری که پشت بوته ها قایم شده بود زل زدم وقتی فهمید...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
زندگی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان: مو مشکی
اثر: H_K
نویسندگان: Hasti_j Kiana_m
خلاصه ای از رمان
دختری مشهور است که با دشمنی با خانواده ای که سر پدرش را کلاه میگذارند و دنبال انتقام است. ولی سرنوشت آن چه میکند؟
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنانجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
پنهان
کتاب
کتابخانه
رمان درباره ی دو تا رفیق فابریکه که جاده زندگیشون اونارو روبروی هم قرار میده
و حالا باید انتخاب کنن
جون خودشونو نجات بدن یا رفیقشون رو
اگه شما بودین کدوم گذینه رو انتخاب میکردین؟
ادامه دادن زندگی روزمره و عادیتون
و یا...؟
بچه ها رمانم تخیلیه و میتونین خودتونو جای شخصیت ها جا بزنین و...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان درباره ی دو تا رفیق فابریکه که جاده زندگیشون اونارو روبروی هم قرار میده
و حالا باید انتخاب کنن
جون خودشونو نجات بدن یا رفیقشون رو
اگه شما بودین کدوم گذینه رو انتخاب میکردین؟
ادامه دادن زندگی روزمره و عادیتون
و یا...؟
بچه ها رمانم تخیلیه و میتونین خودتونو جای شخصیت ها جا بزنین و...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
در مورد پسری به اسم مالک که به همراه دوستاش یه شب چیزی رو میبینه.کنجکاوی و علاقش به مسایل ماورا باعث میشه کل زندگیش تو مسیر دنیاهای ناشناخته قرار بگیره
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
ترسناک
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان ترسناک
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
باعجله واردحیاط دانشگاه شدم، میدونستم اگه دیرترازاستادعزیزی برسم کارم ساخته است. بدون مطلعی حذفم میکنه با اینکه فوق العاده بودم توکلاسش همیشه میگفت:
_ دانشجوی بی انضباط باید بندازی جلو سگ.
خیلی مردتیک زرورمیکرد ازشانسم امتحانم داشتم همین طوری میدویدم جزومو نگاه می انداختم یعدفه احساس کردم خوردم...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
خلاصه:
پروانه دختری که پر از غم بود و با اینکه دورش شلوغ بود همیشه احساس تنهایی میکرد تااینکه هیراد پسری متفاوت
وارد زندگی دختر قصمون میشه البته تفاوت این پسر این بود که مثل بقیه پسرا نبود البته نه همه پسرا، اونایی که کارشون خیانت و نارو زدن به دخترا هست رو میگم
ولی پروانه هیراد رو خیلی متفاوت...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
خلاصه:
پروانه دختری که پر از غم بود و با اینکه دورش شلوغ بود همیشه احساس تنهایی میکرد تااینکه هیراد پسری متفاوت
وارد زندگی دختر قصمون میشه البته تفاوت این پسر این بود که مثل بقیه پسرا نبود البته نه همه پسرا، اونایی که کارشون خیانت و نارو زدن به دخترا هست رو میگم
ولی پروانه هیراد رو خیلی متفاوت...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
بسم الله الرحمن الرحیم
ابراز احساس جنون جلد اول
خلاصه:
بعضی بازیها برنده ندارند، مثل بازی با دل آدمها:)
چون شخص دلشکسته خود را میبازد و کسی که دل را شکسته، شرافتش را!
پایان این بازی شطرنج نیز برندهای نخواهد داشت؛ آغاز و اتمامی همچون پات.
احساس
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
تالار رمان
جنون
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
مقدمه :
کی گفته همه آدما باید عاشق باشند؟ کی گفته همه آدما باید احساسات داشته باشند؟یعنی اگر کسی فقط تنفر در وجودش باشد خواهد مرد؟ فاصله بین تنفر و عشق فقط یک تارمو نازکه خیلی نازک خیلی مراقبت این تار مو نازک باشید!
با کلافگی به ساعت نگاه کردم ای بابا چرا عقربه ها حرکت نمیکنن خسته شدم استاد...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
سلام کسی اسم این رمانو میدونه
دختری که با پسری بزور ازدواج میکنن چون برادر اون پسر بخاطر این دختر تو کماست بعد یروز شوهره به دختره مزاحمت میکنه چون فکر کرده داداشش مرده و دخترم حامله میشه فکر کنم اسم دختره گل داشت مثل ترگل
اسم
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
یه رمانی خونده بودم درمورد یه زن و شوهری بود که داستان از جایی که شروع میشد جوری طراحی شده بود انگار پسره به دختره مزاحمت کرده و مدام با دختره بد رفتاری میکنه و کتکش میزنه یه جایی از داستان هم پسره حلقه داغ شده رو تو دست دختره میکنه که دستش میسوزه...داستان پیش میره مشخص میشه اینا زنو شوهر بودند و...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
داغ
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان شیطان خلافکار به قلم عسل سختکار
داستان زندگی دختری که توسط بی رحم ترین خلافکار خاورمیانه دزدیده میشه و بی گناه تاوان میده،شکنجه میشه،بهش مزاحمت میشه،افسرده میشه و...
زندگیش پر از سراشیبی و سرازیری های زیاده با این حال کسی نمیدونه اخر داستان چی میشه...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترینانجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه