تکمیل شده دلنوشته‌ی بی قرار| نگین کاربر انجمن رمان فور

[نگین ...]

به نام یگانه کیمیاگر هستی

دلنوشته‌: بی قرار
به قلم: نگین بای

مقدمه:
چشمانم در عمق نگاهت می‌سوزد؛
لب هایم در میان سکوت محضی می‌پوسد؛
ثانیه‌ای مرا نگاهم کن!
بگذار دلگرم شوم؛
تو باشی آرام و قرار خواهم گرفت!
​

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

من، درگیر رویای نابودم؛ رهایم کنید!
به کدامین گناه آتش کشیده شد این نفس های داغ و سوزانم؟
در پشت پنجره‌ی چوبی جانی گرفته می شد و جانی داده می‌شد... .
بارانی که دستان یخ زده‌اش را محاصره می‌کرد، گویا جان نیمه جانش را می‌سوزاند؛ و کسی نبود تا این رویای خیس را از فکر او بدرد!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

سکوت من مرگ فریاد هایی‌است که در قلب خسته‌ام شنیده می‌شود!
طعم تنهایی را می‌چشیدم و در سرمای سرنوشتم می‌سوختم!
آرام برو؛
این قلب اگر بفهمد می‌شکند!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

ثانیه‌های زندگی‌ام بی قرار می‌شوند.
کسی نیست تا نفس‌های به شمارش افتاده‌ام را بشمارد!
تنها تپش‌های قلبم بود که از زندگی بر باد رفته‌ام فرار می‌کردند.
و من محکوم می‌شوم تا در زیر خاکی نم‌دار، سکوت کنم!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

پاییز سردی،
موهای سفیدم را می‌ریخت
و این بار
چشمانم برای نبودت؛
می‌بارند... .
بی‌قرار می‌شوم وقتی می‌روی!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

رویای خاموشی،
خیالم را می‌ربود و مرگ را به زخم پلک هایم می‌فروخت!
نگاهم را به جاده‌ای لغزنده می‌دهم تا صدای قدم هایت مرا مجنون کند!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

اشک‌های گم شده در گودی چشمانش،
خاطرات را تر می‌کرد
و همزمان قلب شکسته‌اش را به آتش می‌کشید.
دلتنگی، روزهای پاییزی و بی جانش را سیاه می‌کرد
و غم سنگینی در سلول سلول وجودش می‌شد!
او می‌ماند و چشمان خسته‌ای که مُرده و آزرده‌ بودند!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

قلم سرنوشت، قلبی را سیاه می‌کرد
از درد های ناتمامی شعر می‌سرود
و نوشته های دلی را پاک می‌کرد!
هیچ چیزی باقی نمی‌ماند،
جز تکه کاغذی از مرگ!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

در کوچه های بی قراری،
باران ثانیه‌ها؛
مرا اسیر خود می‌کنند.
قدم‌های خسته‌ام تنها،
نقش خود را برجا می‌گذارند
و خود را بی‌قرار، گم می‌کنند!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[نگین ...]

اشک های دلتنگی،
دریچه‌ی چشمانم را می‌شکنند
و آهسته، بر گونه‌های تشنه‌ام می‌بارند
دلتنگی را بیشتر می‌کنند و
غرورم را می‌شویند!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان