کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
در عشق زیاد حل نشوید.
نشانی از خودتان باقی بگذارید؛ گاهی باید راه رفته را برگشت.
انتهای همه عاشقانهها وصال نیست، شاید عاشقانه تو سودایی دیگری در سر دارد.
عشق بادبادکیس که با هر وزش نسیم به رقص درمیآید و اوج میگیرد.
دلبری میکنید و دل عاشقان را ناآرام.
آرامآرام اوج میگیرد، اما امان از روزی که بفهمیم نخ آن از دستمان در رفته است.
دیگر هیچگاه نه آن را پیدا میکنیم و نه دیگر آن آدم سابق میشویم.
فقط در گوشهپسگوشههای زندگی به دنبال بادبادک گمشدهامان میگردیم.
عشق قدرتی عجیب دارد.
قدرتی که مجنون را بیابان گرد ،فرهاد را کوه کن میکند.
عشق شوری عجیب دارد.
که در اوج همه دلتنگی هایت لبخند میزنی و در اوج همه لبخند هایت دلتنگ میشوی.
آری، شاید عشق زیبا ترین پارادوکس دنیا باشد .
شیرین ترین هلاهل دنیا.
در پناه عشق باشید.
عاشقان دلشکسته هستند ،و خدا صدای دل های شکسته را بهتر میشنود .
عاشقان دیوانه هستند، و دیوانگان صادقانه ترین حرف ها را میزنند.
عاشقان سکوت را خوب فرا گرفتند ،که فریاد بزنند پشت تمام سکوت هایشان ،
که گوش شوند برای فریاد تمام دلشکسته گان .
و هرروز بسوزند و بسازند و باز امید وصل داشته باشند .
آری ، عاشقان پشت تمام سختی ها عاشقانه خود را نجوا میکنندو به گوش زمانه میسپارند .
پس در پناه عشق باشید
بی صدا بروید .
های و هوی راه نیندازید،کسی که دوستان داشته باشد سریع میفهمد .
ولی امان از کسی که نداشته باشد اگر همه عالم را به صدا دربیاورید ،او صدای رفتنتان را نخواهد شنید.
پشت تمامی این هیاهو ها،من دلم تنها ارامشی از جنس تو میخواهد .
تورا نمیدانم،اما شب مرا بی رحمانه یاد تو میاندازد.
همان اندازه زیبا ،همان اندازه ترسناک .
تو را نمیدانم ،اما من در پشت تک تک لحظاتم دنبال نشانی از تو میگردم .
تو را نمیدانم اما من سخت دوست داشتم ،و سخت دوستت دارم .
و شاید این مظلومانه ترین جمله من در میان تمام هق هق های شبانه ام باشد .
به خود امدم .
دیگر نشانی از من نبود ،همه تو شده بود ، و تو شده بود و تنها تو .
به خود امدم .
جوانه ی عشقت ،درختی تنومند شد در بند بند وجودم
که به تاراج میبرد هر انچه از خود داشتم ؛و تا مغز و استخانم نشانه های عشقت را به شاهرگ حیاتم تزریق میکند.
به خود امدم
من مرده بودم ،و تنها تویی دیگر متولد شده بود.
خطرناک ترین عضو چشم ها هستند.
گاهی خیلی ساده با نیم نگاهی تمام قلبت را تکه تکه میکنندو با خود میبرند .
خیلی ساده تصویری از خود در ذهن ثبت میکنند که تا قیام و قیامت پاک نمیشود.
راحت به جنون میکشاننت و هرلحظه دلبری میکنند برای قلب بی نوایت.
اما بزرگی خیلی زیبا گفت :از ما که گذشت شما عاشق چشم های کسی نشوید .
آری ،از ما گذشت
تو را من سخت بیمارم .
آری ،من بیمار چون تویی هستم ؛که از همه دل نگرانی هایم بی خبر بودی.
از همه دلتنگی هایم ،بهانه گیری هایم ،و خاطره بازی کردن هایم .
درد دارد که تمام عاشقانه هایم به گوش عالم رسید
اما امان از دل بی رحم تو که هیچ گاه انها را نشنید.
میدانم که هرگز نمیشنوی .
خدارا چه دیدی ؛شاید روزی دست هایت را از گوشت برداشتی وشنیدی نسیمی پیغام مرا برایت می اورد.
که تو را من سخت بیمارم.
احمقانه است روزی هزار بار میکشننت .
روزی هزار بار جگرت را پاره پاره میکنند .
ارزوهایت را له میکنند ،فریاد هایت را در نطفه خفه میکنند .
و تو محکومی به زنده ماندن ،محکومی به نفس کشیدن ،و اماده شدن برای مرگ بعدی .
اما دیگر بس است !
اینبار خودم تصمیم میگیرم ،تنها من.
حتی اگر واقعا زمان مرگم فرا رسیده باشد ،
خودم میگویم چگونه جان دهم .
آری ،من همان ققنوسی هستم که پس از هزاران سال از خاکسترش برخاسته. #سپیده_رضایی