• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار خاقانی

SHE'YDA

مدیر بازنشسته
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2,088
پسندها
1,928
دست‌آوردها
233
سن
22
محل سکونت
تبریز
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
زمانه از همه خونریزها پشیمان است
بر آن دیار که باد فراق تو بگذشت
به هر کجا که کنی قصد قصر ویران است
شکست روزم در شب چه روز امید است
گذشت آب من از سرچه جای دامان است
ز وصل گوئی کم گوی، آن مرا گویند
مرا ز درد چه پروای وصل هجران است
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

SHE'YDA

مدیر بازنشسته
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2,088
پسندها
1,928
دست‌آوردها
233
سن
22
محل سکونت
تبریز
حصن جان ساز در جهان خلوت
دو جهان ملک و یک زمان خلوت
باک غوغای حادثات مدار
چون تو را شد حصار جان خلوت
ساقیت اشک و مطربت ناله
شاهدت درد و میزبان خلوت
خلوتی کن نهان ز سایهٔ خویش
تا کند سایه را نهان خلوت
همه گم بوده‌ها پدید آید
چون تو را گم کند نشان خلوت
سایه را پنبه بر نه احمدوار
تا شود ابر سایبان خلوت
نقطهٔ حلقهٔ زره دیدی
که نشسسته‌است بر کران خلوت
خلوتی کش تو در میان باشی
کرم پیله کند چنان خلوت
حلقهٔ عشق را شوی نقطه
چون برونت آرد از میان خلوت
همچو تیز از میان یارای بس
باش چون تیغ در میان خلوت
بر در کهف شیرمردان باش
کرده چون سگ بر آستان خلوت
خلوت امروز کن که خواهد بود
دربر خاک جاودان خلوت
یک تن آفتاب را گفتند
که همی زیست سالیان خلوت
عیسیی بر سرش فرود آمد
تا سراسیمه شد در آن خلوت
انس هرکس در این جهان چیزی است
انس خاقانی از جهان خلوت
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

SHE'YDA

مدیر بازنشسته
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2,088
پسندها
1,928
دست‌آوردها
233
سن
22
محل سکونت
تبریز
بخت بدرنگ من امروز گم است
یارب این رنگ سواد از چه خم است
دلدل دل ز سر خندق غم
چون جهانم که بس افکنده سم است
با من امروز فلک را به جفا
آشتی نیست همه اشتلم است
شد چو کشتی به کژی کار فلک
که عنانش محل پاردم است
دولت امروز زن و خادم راست
کاین امیر ری و آن شاه قم است
هر که را نعمت و مال آمد و جاه
سفلگی را بعهم کلبهم است
تا به درگاه خدا داری روی
زر آلوده سگ حلقه دم است
باز چون بر در خلق افتد کار
زر بر سفله خدای دوم است
این کرم جستن خاقانی چیست
که کرم در همه آفاق گم است
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

SHE'YDA

مدیر بازنشسته
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2,088
پسندها
1,928
دست‌آوردها
233
سن
22
محل سکونت
تبریز
طره مفشان که غرامت بر ماست
طیره منشین که قیامت برخاست
غمزه بر کشتن من تیز مکن
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
بس که از خصم توام بیم سر است
بر سر این همه خشم تو چراست
گر عتابی ز سر ناز برفت
مرو از جای که صحبت برجاست
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
بر کسی کو به تو انگشت نماست
هیچ بد در تو نگفتم بالله
خود خیال تو بر این گفته گواست
این قدر گفتم کان روی چو گل
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
من همانم تو همان باش به مهر
که همه شهر حدیث تو و ماست
بنده خاقانی اگر کرد گناه
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

SHE'YDA

مدیر بازنشسته
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2,088
پسندها
1,928
دست‌آوردها
233
سن
22
محل سکونت
تبریز
در جهان هیچ سینه بی‌غم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست
خستگی‌های سینه را نونو
خاک پر کن که جای مرهم نیست
دم سرد از دهان بر آه جگر
بازگردان که یار همدم نیست
هیچ یک خوشهٔ وفا امروز
در همه کشتزار آدم نیست
کشت‌های نیاز خشک بماند
کابرهای امید را نم نیست
به نواله هزار محرم هست
به گه ناله نیم محرم نیست
گر بنالی به دوستی گوید
هان خدا عافیت دهد، غم نیست
دانی آسوده کیست در عالم؟
آنکه مقبول اهل عالم نیست
هست سالی دو روز شادی خلق
چون نکو بنگری همان هم نیست
زانکه یک عید نیست در علام
که در او صد هزار ماتم نیست
خیز خاقانیا ز خوان جهان
که جهان میزبان خرم نیست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

SHE'YDA

مدیر بازنشسته
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2,088
پسندها
1,928
دست‌آوردها
233
سن
22
محل سکونت
تبریز
مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است
از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
به هفت آسمان هشتمین در فزایم
ز دود دلی کاسمان‌وش فتاده است
من آن آب نادیه نخل بلندم
که از جان من در من آتش فتاده است
غلط گفته‌ام نخل چه؟ کز دو دیده
چو نیلوفرم آب مفرش فتاده است
دلم عافیت می‌شمارد بلا را
بنام ایزد این دل بلاکش فتاده است
امیدم به اندازهٔ دل رسیده است
خدنگم به بالای ترکش فتاده است
منم خرم و یک فتاده است نقشم
شما غمگن و نقشتان شش فتاده است
بر اسب بلا من به منزل رسیدم
کجائی تو کز بادت ابرش فتاده است
من و گوشه‌ای کمتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است
عجب کعبتینی است بی‌نقش گیتی
ولی تخت نردش منقش فتاده است
منه بیش خاقانیا بر جهان دل
که عاشق کش است ارچه دلکش فتاده است
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین