• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار پابلو نرودا

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ می گذرد
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند…
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
اگر اندک
اندک
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل می برم
اندک
اندک
اگر یک باره فراموشم کنی
در پیِ من نگرد
زیرا
پیش از تو
فراموشت کرده ام
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه !
نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه
گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می‌کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می‌کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می‌زاید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
انتظار نداشته باش حال که می روم
پشت سر را نگاه کنم
با آنچه برایت جا گذاشته ام بمان
با آن عکس حزن انگیزِ من قدم بزن
بر این جاده بمان
شب برای تو نزول کرده
شاید سپیده دم
یکدیگر را بازیافتیم
آه ای عشقِ بزرگ
ای معشوقه ی کوچک
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
سفری دراز می خواهم
از کمرگاهت تا پاهایت
خرد تر هستم از پشه ای
از این تپه ها بالا می روم
تپه هایی به رنگ گندمزار
از باریکه راه هایی
که تنها من می شناسم
چشم انداز رنگ پریده و جای جای سوخته اش را
به کوهی می رسم
در آمدن از آن ممکن نیست
چه خزه غول آسایی! و چه گل سرخی
از آتشی نمناک!

از ساق هایت پایین می آیم
در جاده های پیچ واپیچ
و به زانوانت می رسم
تپه های سنگی
چون قله های سخت قاره ای روشن.
به سوی پاهایت می لغزم
رو به هشت دروازه میان انگشتان پاهایت.
و از این دروازه ها
گام می نهم به تهی بی نهایت
ملافه سفید
وحریص و کور
در جستجوی جام آتشین
از پا می افتم.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر م*لافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند
از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان

از خودم می پرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشت نما می کنند؟
آیا گاو های نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟
جاده ها هم چشم دارند
پارک ها پلیس
هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند
پنجره ها نام ها را نام می برند
توپ و جوخه ی سربازان در کارند
با مأموریتی برای پایان دادن به عشق
گوشها و آرواره ها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخه ای
شتابزده
به لحظه ی اوج جاری شوند…
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
گاه و بی گاه فرو می‌شوی
در چاهِ خاموشی ات
در ژرفای خشم پرغرورت
و چون بازمی گردی
نمی‌توانی حتا اندکی
از آن‌چه در آن‌جا یافته‌ای
با خود بیاوری.
عشق من ، در چاهِ بسته‌ات
چه می یابی ؟
خزه‌ی دریایی ، مانداب ، صخره ؟
با چشمانی بسته چه می بینی ؟
زخم‌ها و تلخی ها را ؟
زیبای من ، در چاهی که هستی
آن‌چه را که در بلندی ها برایت کنار گذاشته‌ام
نخواهی دید
دسته‌ای یاس شبنم‌زده را
ب*وسه‌ای ژرف‌تر از چاهت را.
از من وحشت نکن
واژه‌هایم را که برای آزار تو می آیند
در مشت بگیر و از پنجره رهایشان کن
آن‌ها بازمی گردند برای آزار من
بی آن‌‌که تو رهنمون‌شان شده باشی
آن‌ها سلاح را از لحظه‌ای درشت‌‌خویانه گرفته‌اند
که اینک در س*ی*نه‌ام خاموش شده‌است
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپانی نیستم نرم‌خو ، آن‌گونه که در افسانه
اما جنگلبانی‌ام
که زمین را ، باد را و کوه را
با تو قسمت می‌کند.
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
یاری‌ام کن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودی ندارد
با زخمی که بر من می زنی ، خود را زخمی نکن.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
تو را رنجانده ام عزیزم
روح تورا از هم دریده ام
مرا درک کن
همه می دانند من که هستم
اما این من
برای تو مردی است
سوای مردها
در تو من، افتان و خیزان می روم
می افتم و سر تاپا شعله بر می خیزیم
تو حق داری
مرا ناتوان ببینی

و دست ظریف تو
ساخته از نان و گیتار
باید بر س*ی*نه ام آرام گیرد
زمانی که راهی نبردم
به این سبب است که در تو سنگی سخت می جویم
دستان سختم را در خ*ون تو فرو می کنم
تا سختی تو را بیابم
ژرفایی را که نیازمند آنم
و اگر تنها
خنده ی بلورین تو را بیابم
اگر چیزی نباش
پای بر روی آن س*فت می کنم
محبوب من، بپذیر
اندوه مرا و خشم مرا
دستان دشمن خوی مرا
که تو را اندکی نابود می کنند
تا شاید دگر بار برخیزی از خاک
همسو با نبرد های من
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
زمین سبز تن سپرده است
به هر آن چه زرد است،
خرمن، مزارع، برگ ها، گندم،
اما آنگاه که پاییز قد می افرازد
با بیرق عظیم خود
تو را می بینم،
برای من موی توست که بافه های گندم را
از هم جدا می کند

تندیس ها را می بینم
از تکه سنگ های باستانی،
دست بر تنشان می زنم
تن تو پاسخم می گوید
انگشتانم، به ناگاه، لرزان،
حلاوت گرم تو را احساس می کنند.
از میان قهرمانان
با آرایه ئی از خاک و گرد
می گذرم،
کیست پشت سر آن ها
با گام های نرم و نازک
تو نیستی؟
دیروز ، زمانی که درخت کوتاه کهنسال را
از ریشه می کندند،
تو را دیدم که از میان
ریشه های تشنه
و آزرده
در من می نگری.
و زمانی که خواب سر می رسد
برای ربودن و بردن من
به دنیای پر سکوتم
توفانی سفید برمی خیزد
با انبوهی از برگ ها به دامن
که خواب مرا بشکند،
برگ ها چون چاقویی بر تنم فرود می آیند
و خونم را می ریزند.
و هر زخمی
شکل دهان تو را دارد
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
یک چیز را می‌خواهم بدانی
می‌دانی که چه جور است
اگر من از پنجره‌ام به ماه روشن،
به شاخه‌ی سرخِ پاییزِ سست نگاه می‌کنم
اگر برِ آتش خاکستر نامحسوس
یا تنه چروکیده کُنده‌ای را ل*مس می‌کنم
همه چیز مرا به تو می‌کشاند
انگار هر چه وجور دارد
رایحه‌ها و عطر‌ها، نورها و فلزات
قایق‌های کوچکی بودند
که مرا به سوی جزیره‌های تو می‌رانند که در انتظار مَنَنَد
باری، حالا
اگر کم‌کم دست از دوست داشتنم برداری
من هم کم‌کم از عشقت دست می‌کشم
اگر ناگهان فراموشم کنی
در انتظارم نباش
چون من پیش از آن فراموشت کرده‌ام
اگر طولانی و دیوانه‌وار به ترک کردنم فکر می‌کنی
مثل آن هجوم آگهی‌های تبلیغاتی
که از درون زندگی من می‌گذرد
و بخواهی
مرا در ساحل قلبی که آنجا ریشه دارم ترک کنی
به یاد داشته باش
که در آن روز
آن لحظه
باید از تو دست بردارم
ریشه‌هایم را برکنم
تا سرزمین دیگری بجویم
اما اگر هر روز
هر ساعت
احساس کنی که سرنوشتت همراه شیرینی کینه‌توزانه با من گره خرده
اگر هر روز یک گل
در جستجوی من از لبان تو برآید (اگر هر روز اسمم را مثل یک گل صدا کنی)
آه عشق من، جان من
در من تمام آن آتش گذشته تکرار می‌شود
در من هیچ چیز خاموش و فراموش نمی‌شود
عشق من از عشق تو جان می‌گیرد، عزیزم
و تا هنگامی که تو زنده‌ای از آن تو خواهد بود
بی آنکه عشق تو مرا ترک گوید
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین