برایم گو ز دلتنگی که بر شوقم بیفزایی
که گویم از جمالت محشری در حُسن و زیبایی
برایم گو که معنای محبت از من آموختی
که گویم با مُسمّاتر ز هر مفهموم و معنایی
برایم گو که دل بستی بر این دیوانه ی عاشق
که گویم عاشقی باید بر این چشمان شهلایی
برایم گو که شمع خانه ی متروک دل هستی
که گویم رخت بندد از دلم کابوس تنهایی
برایم گو هر آن چیزی که آرامم کند جانا
که گویم قصه ی آغاز عشق و شور و شیدایی
که گویم از جمالت محشری در حُسن و زیبایی
برایم گو که معنای محبت از من آموختی
که گویم با مُسمّاتر ز هر مفهموم و معنایی
برایم گو که دل بستی بر این دیوانه ی عاشق
که گویم عاشقی باید بر این چشمان شهلایی
برایم گو که شمع خانه ی متروک دل هستی
که گویم رخت بندد از دلم کابوس تنهایی
برایم گو هر آن چیزی که آرامم کند جانا
که گویم قصه ی آغاز عشق و شور و شیدایی