یار من گلزار من تویی تو دلدار من تویی تو همه جا همراه من تویی دل خواه من تویی تو
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #1 یار من گلزار من تویی تو دلدار من تویی تو همه جا همراه من تویی دل خواه من تویی تو انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
یار من گلزار من تویی تو دلدار من تویی تو همه جا همراه من تویی دل خواه من تویی تو انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #2 همی تا توانی سخن نرم دار دل مردمان با سخن گرم دار انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #3 جز از راستی هیچ دم بر میار که باشی بر مردمان استوار انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #4 از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است اعضای وجودم همه فریاد کشیدند احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است اعضای وجودم همه فریاد کشیدند احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #5 هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #6 همی نالم به دردا، همی گریم به زارا که ماندم دور و مهجور، من از یار و دیارا انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
همی نالم به دردا، همی گریم به زارا که ماندم دور و مهجور، من از یار و دیارا انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #7 ای دلبر من، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من نازت بکشم ای مایه ناز بارت ببرم ای دلبر من وای از تو که سوخت پروانه صفت شمع رخ تو بال و پر من رحمی که بسوخت عشق تو مرا چندان که نماند خاکستر من ای مرغ سحر این نامه ببر نزد صنم گل پیکر من لیلای منی مجنون توام من بندهٔ تو تو سرور من دل شد ز غمت چون قطره خون وز دیده چکید در ساغر من ویرانه شود آن خانه که نیست روشن ز رخت ای اختر من لطفت شکرست قهرت شررست هم نوش منی هم نشترمن هرجا گذری با صوت خوشت خاک ره توست چشم تر من گوید که «بهار» نالد چو هزار ناکرده نظر بر منظر من انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ای دلبر من، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من نازت بکشم ای مایه ناز بارت ببرم ای دلبر من وای از تو که سوخت پروانه صفت شمع رخ تو بال و پر من رحمی که بسوخت عشق تو مرا چندان که نماند خاکستر من ای مرغ سحر این نامه ببر نزد صنم گل پیکر من لیلای منی مجنون توام من بندهٔ تو تو سرور من دل شد ز غمت چون قطره خون وز دیده چکید در ساغر من ویرانه شود آن خانه که نیست روشن ز رخت ای اختر من لطفت شکرست قهرت شررست هم نوش منی هم نشترمن هرجا گذری با صوت خوشت خاک ره توست چشم تر من گوید که «بهار» نالد چو هزار ناکرده نظر بر منظر من انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #8 بر دامن دشت بنگر آن نرگس م*س*ت چشمی به ره و سبزه عصایی در دست گویی مجنون به انتظار لیلی ازگور برون آمد و بر سبزه نشست انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بر دامن دشت بنگر آن نرگس م*س*ت چشمی به ره و سبزه عصایی در دست گویی مجنون به انتظار لیلی ازگور برون آمد و بر سبزه نشست انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #9 به دل جز غم آن قمر ندارم خوشم ز آنکه غم دگر ندارم کند داغ دلم همیشه تازه از این مطلب تازهتر ندارم انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
به دل جز غم آن قمر ندارم خوشم ز آنکه غم دگر ندارم کند داغ دلم همیشه تازه از این مطلب تازهتر ندارم انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
ک کاربر حذف شده 1386 مهمان مهمان 2021-08-27 #10 شاه انوشیروان به موسم دی رفت بیرون ز شهر بهر شکار در سر راه دید مزرعه ای که در آن بود مردم بسیار اندر آن دشت پیرمردی دید که گذشته است عمر او ز نود دانه جوز در زمین میکاشت که به فصل بهار سبز شود گفت کسری به پیرمرد حریص که: «چرا حرص میزنی چندین؟ پای های تو بر لب گور است تو کنون جوز می کنی به زمین جوز ده سال عمر میخواهد که قوی گردد و به بار آید تو که بعد از دو روز خواهی مرد گردکان کشتنت چه کار آید؟ مرد دهقان به شاه کسری گفت: مردم از کاشتن زیان نبرند دگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم و دیگران بخورند انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
شاه انوشیروان به موسم دی رفت بیرون ز شهر بهر شکار در سر راه دید مزرعه ای که در آن بود مردم بسیار اندر آن دشت پیرمردی دید که گذشته است عمر او ز نود دانه جوز در زمین میکاشت که به فصل بهار سبز شود گفت کسری به پیرمرد حریص که: «چرا حرص میزنی چندین؟ پای های تو بر لب گور است تو کنون جوز می کنی به زمین جوز ده سال عمر میخواهد که قوی گردد و به بار آید تو که بعد از دو روز خواهی مرد گردکان کشتنت چه کار آید؟ مرد دهقان به شاه کسری گفت: مردم از کاشتن زیان نبرند دگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم و دیگران بخورند انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان