• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار شهریار

Queen

مدیر بازنشسته
مدیر قدیمی انجمن
سطح
0
 
ارسالات
483
پسندها
595
دست‌آوردها
93
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را



چه شعبده است که در چشمکان آبی تو

نهفته اند شب ماهتاب دریا را



تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح

به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را



کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن

که چشم مانده به ره آهوان صحرا را



به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند

چه جای عشوه غزالان بادپیما را



فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور

که درد و داغ بود عاشقان شیدا را



هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

شبیه سازتر از اشگ من ثریا را



اشاره غزل خواجه با غزاله تست

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را



به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب

جز این قدر که فراموش می کند ما را

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sara

Queen

مدیر بازنشسته
مدیر قدیمی انجمن
سطح
0
 
ارسالات
483
پسندها
595
دست‌آوردها
93

صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب



به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب



روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز

که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب



صفای باغچه قلهک است و از توچال

نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب



به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ

ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب



دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران

به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب



چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی

روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب



مگر فروشده از بارگاه یزدانند

که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب



صفای مجلس انس است شهریارا باش

که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sara

Queen

مدیر بازنشسته
مدیر قدیمی انجمن
سطح
0
 
ارسالات
483
پسندها
595
دست‌آوردها
93

شنیده ام که به شاهان عشق بخشی تاج

به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج



تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن

به دولت سرت از آفتاب دارم تاج



کمان آرشه زه کن که تیر لشگر غم

بر آن سر است که از قلب ما کند آماج



اگر که سالک عشقی به پیر دیر گرای

که گفته اند قمار نخست با لیلاج



به پای ساز تو از ذوق عرش کردم سیر

که روز وصل تو کم نیست از شب معراج



زبان شعر نیالوده ام به مدح کسی

ولیک ساز تو از طبع من ستاند باج



به تکیه گاه تو ای تاجدار حسن و هنر

سزد ز سینه سیمین سریر مرمر و عاج



به قول خواجه گر از جام می کناره کنم

به دور لاله دماغ مرا کنید علاج



به روزگار تو یابد کمال موسیقی

چنانکه شعر به دوران شهریار رواج
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sara

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
شرمم کشد
که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام
بس است همین شرمساری ام​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
شهریارا
دل عشاق
به یک سلسله اند
عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
همه بگریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد​
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین