-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 2
-
- دستآوردها
- 1
نام نویسنده:هستی
ژانر:هیجانی..طنز..عاشقانه..تخیلی
خلاصه
درباره یه دختری به اسم ترانه که دلیلی مجبور میشن از اهواز به گیلان برن
داخله یکی از روستا های گیلان یه خونه میگیرن زندگی مبکنن
و ترانه زندگی در این روستا از یک نواختی بیرون میاد زندگیش پرس تکاپو میشه
با پسری عجیب غریب اشنا میشه که زندگیش عوض میکنه
شروع
قسمت اول
مامان_ترانه ترانه بیا نهار
من_نمیخوامممممممم
مامان_ای بابا ترانه جان دختر اینجاهم میتونی دوستای خودتو پیدا کنی لجبازی نکن دختر خوب
از اتاقم اومدم بیرون روبه مامان که دمه در اشپز خونه بود گفتم
من_من از اینجا خوشم نمیاد همش پیر پیتالن با اون مزخرفاتشون
مامان_باشه باشه هرچی توبگی ولی دختر هم هست داخلش تو برو بیرون یک هفته چپیدی تو اتاق
ابرو بالا انداختم چشمام بستم گفتم
من_ نمیخوام نمیخوام
مامان_به درک نخوا بچپ تو اتاقت تا اسکلتت بمونه ما بیایم حلواتو بخوریم
رفت تو اشپز خونه اینم از مامان ما رفتم تو اتاق سرم بالا گرفتم گفتم
_اسکریم چرا اینقدر منو اذیت میکنی مگه چیکار کردم اخه
رفتم جلو اینه به خودم نگا کردم چشم ابرو موهام مشکی بود پوستی سفید با کک مک های رو سورتم قد متوسط لب دماغم متناسب با صورتم
یه تاب که عکس پاتریک داشت با شلوارش پام بود
پوف پوف پوف انتین مثل چی اخه اینجا کجاست اومدیم مه ته جهنم هم اینقدر انتینش داره که اینجا نداره اه اه
_مامان مامان اخه اینجا جاس ما اومدیم انتین صفر امکانات صفر هیچی که نداره
مامان_تورفتی بیرون ببین هواش بیسته جنگل بیسته سرسبزیش بیسته
هی من تا حرفی میزنم حرف بیرون میزنه ای خدااا
وجی_خو برو بیرون ببین چیه بیرون چپیدی تو اتاق
_بععععع وجی خومان از ای طرفا کم پیدای
وجی_به تو چه مو کجا میروم ها ها
_بی تربیت شودی ها گمرو بینوم
با شنیدن صدای دعوا از بیرون از پنجره اتاقم به بیرون نگاه کردم
که چند نفر داشتم با یه پسر که یه عینک افتابی موی لَخت سیاه قد بلد هیکلش از پهنا تو حلق وجی پیراهن زرشکی شلوار لی داشت پنجره باز کردم تا صدا شون بشنوم
ادامه دارد...
ژانر:هیجانی..طنز..عاشقانه..تخیلی
خلاصه
درباره یه دختری به اسم ترانه که دلیلی مجبور میشن از اهواز به گیلان برن
داخله یکی از روستا های گیلان یه خونه میگیرن زندگی مبکنن
و ترانه زندگی در این روستا از یک نواختی بیرون میاد زندگیش پرس تکاپو میشه
با پسری عجیب غریب اشنا میشه که زندگیش عوض میکنه
شروع
قسمت اول
مامان_ترانه ترانه بیا نهار
من_نمیخوامممممممم
مامان_ای بابا ترانه جان دختر اینجاهم میتونی دوستای خودتو پیدا کنی لجبازی نکن دختر خوب
از اتاقم اومدم بیرون روبه مامان که دمه در اشپز خونه بود گفتم
من_من از اینجا خوشم نمیاد همش پیر پیتالن با اون مزخرفاتشون
مامان_باشه باشه هرچی توبگی ولی دختر هم هست داخلش تو برو بیرون یک هفته چپیدی تو اتاق
ابرو بالا انداختم چشمام بستم گفتم
من_ نمیخوام نمیخوام
مامان_به درک نخوا بچپ تو اتاقت تا اسکلتت بمونه ما بیایم حلواتو بخوریم
رفت تو اشپز خونه اینم از مامان ما رفتم تو اتاق سرم بالا گرفتم گفتم
_اسکریم چرا اینقدر منو اذیت میکنی مگه چیکار کردم اخه
رفتم جلو اینه به خودم نگا کردم چشم ابرو موهام مشکی بود پوستی سفید با کک مک های رو سورتم قد متوسط لب دماغم متناسب با صورتم
یه تاب که عکس پاتریک داشت با شلوارش پام بود
پوف پوف پوف انتین مثل چی اخه اینجا کجاست اومدیم مه ته جهنم هم اینقدر انتینش داره که اینجا نداره اه اه
_مامان مامان اخه اینجا جاس ما اومدیم انتین صفر امکانات صفر هیچی که نداره
مامان_تورفتی بیرون ببین هواش بیسته جنگل بیسته سرسبزیش بیسته
هی من تا حرفی میزنم حرف بیرون میزنه ای خدااا
وجی_خو برو بیرون ببین چیه بیرون چپیدی تو اتاق
_بععععع وجی خومان از ای طرفا کم پیدای
وجی_به تو چه مو کجا میروم ها ها
_بی تربیت شودی ها گمرو بینوم
با شنیدن صدای دعوا از بیرون از پنجره اتاقم به بیرون نگاه کردم
که چند نفر داشتم با یه پسر که یه عینک افتابی موی لَخت سیاه قد بلد هیکلش از پهنا تو حلق وجی پیراهن زرشکی شلوار لی داشت پنجره باز کردم تا صدا شون بشنوم
ادامه دارد...