سلام یه رمانی هست که چند ساله دنبالشم تمام جزئیاتش رو به خاطر میارم ولی اسمش رو نه
رمان از قراره که محمد پسر قصه ی ما به خاطر تصادف برادر و زن برادرش که منجر به فوت برادره و پاک ظدن حافظه ی زن برادرش میشه به اجبار پدرش از عشقش دست میکشه و با زن برادرش ازدواج میکنه که زیاد سختش نباشه ، یعنی و پدر وحمد برای اینکه زیاد دل پسرش نشکنه به زن پسره که همون زن برادرش باشه میگه تو حامله نمیشی و ما مجبوریم یه زن دیگه بگیریم که محمد بچه دار بشه بعد تو خودت میتونی بزرگش کنی و عشق محمد از اینجا وارد بازی میشه بدون اینکه بدونه عشق محمد و کلا مثل کلفت باهاش رفتار میشده کلفت شخصی زن محمد خان و محمد خان لی عرضه و ترسو هیچی نمیگفته دختره حامله میشه ، و چند وقت بعد زن محمد هم حامله میشه و میاد به محمد میگه که من حامله ام و اینو بنداز بیرون ولی خوب چون حامله بوده نمیتونه در واقع پدر پسره جنم نشون میده ولی خوب زن محمد به دختر تهمت دزدی میزنه و از اونجایی که مادر پدر محمد زیاد از این دختر بیچاره خوششون نمیومده و محمد هم طبق معمول بی عرضه تشریف دارن دختره توسط پدر مثلا شوهرش از خونه بیرون انداخته میشه و در جریان بیرون رفتنش از خونه تصادف میکنه و با یه خانوم مسن آشنا میشه و زندگی ش از اینجا تغییر میکنه میرن خارج بچه هاش که یه دختر به اسم فاطمه و یه پسر به اسم علی هست به دنیا میان بزرگ میشه خانوم مسن فوت میکنه و دختر با بچه ها برای همیشه میان ایران و فاطمه به خواستگارش جواب مثبت میده و برای ازدواج دختره اجازه ی پدر لازم هست پس دختره مجبور میشه که بره پیش محمد با وکیلش به از چند سال میره پیش محمد و از اینجا به بعد آق محمد به خودشون میان و یه تکونی به بی عرضگیشون میدن و سعی میکنن که وارد زندگی دختره بشن و از طرفی محمد از زنش یه دختر به اسم عسل داره و چون دختره قصه برای بچه هاش گفته که باباشون چیکار با مادرشون کرده علی اصلا روی خوش به محمد نشون نمیده ولی خوب بعدا خوب میشن و در آخر دختره متوجه میشه که خانوادش که اونو به شوهرش محمد فروختن و اینقد باهاش بد بودن خانواده ی واقعیش نبودن و خانواده ی واقعیش کسای دیگه ای هستن .
لطف کمک کنید که این رمان رو پیدا کنم ممنون.
انجمن رمان
دانلود رمان
تایپ رمان