سلام من ی رمانی خوندم که دختره وپسره بعد ی سری اتفاقا عاشق هم میشن اینجاهاشو زیاد یادم نیست.مادر دختره راضی نیست و این دوتا باهم فرار میکنن
بعد چن روز برمیگردن و ازدواج میکنن پسره یکم شکاکه.
و ی نفر برای دختره پاپوش درست میکنه و ازش کنار ی مرد عکس میگیره برای شوهرش میمیفرسته و اونم تا سر حد مرگ دختررو کتک میزنه
بعد میبرتش ی شهر دیگ و اونجا با یکی از رفیقاش جور میشه که معتاد بوده و کم کم پسره رو هم معتاد میکنه دختره میخاد طلاق بگیره اما پسره هربار معذرت خواهی میکنه و نمیزاره
این رفیقه (ک پسررو معتاد کرد)ب دختره چشم داشته
و ی روز میخاد بهش مزاحمت کنه
وقتی پسره میفهمه میره رفیقشو میکشه و میفته زندان
وقتی میره زندان زنش حاملست
و وقتی برمیگرده از زن و بچش دوری میکنه چون فکر میکنه بهشون ضرر میرسونه
اما بعد ی مدت میخاد ک برگرده اما دختره نمیزاره
با کلی سختی بلخره اشتی میکنن
امیدوارم متوجه بشین کدوم رمانو میگم🥲
لطفا اگ کسی خونده اسمشو بهم بگه
بعد چن روز برمیگردن و ازدواج میکنن پسره یکم شکاکه.
و ی نفر برای دختره پاپوش درست میکنه و ازش کنار ی مرد عکس میگیره برای شوهرش میمیفرسته و اونم تا سر حد مرگ دختررو کتک میزنه
بعد میبرتش ی شهر دیگ و اونجا با یکی از رفیقاش جور میشه که معتاد بوده و کم کم پسره رو هم معتاد میکنه دختره میخاد طلاق بگیره اما پسره هربار معذرت خواهی میکنه و نمیزاره
این رفیقه (ک پسررو معتاد کرد)ب دختره چشم داشته
و ی روز میخاد بهش مزاحمت کنه
وقتی پسره میفهمه میره رفیقشو میکشه و میفته زندان
وقتی میره زندان زنش حاملست
و وقتی برمیگرده از زن و بچش دوری میکنه چون فکر میکنه بهشون ضرر میرسونه
اما بعد ی مدت میخاد ک برگرده اما دختره نمیزاره
با کلی سختی بلخره اشتی میکنن
امیدوارم متوجه بشین کدوم رمانو میگم🥲
لطفا اگ کسی خونده اسمشو بهم بگه