یه رمانی هست خیلی دنبالشم یه دختره که با عمش که شوهرش مرده و بچه های عمش توی یک ساختمون زندگی میکنند و باباش تقریبا خرج اونارو میده اینم از اونا خیلی بدش میاد ولی داداشش با دخترعمشون ازدواج میکنه و داداشش بعد چند ماه به خاطر خیانت اونو میکشه و میفته زندان برای رضایت این دختره میره با پسره حرف میزنه و هرکسم باهاش حرف میزد پسره میگفت نه اخر بع این میگه به شرطی که باهام ازدواج کنی و... اینم چون چند وقت بود که ن تنها از پسرش متنفر نبود بلکه عاشقشم شده بود اوکی میده ولی بعد چند وقت تو گوشی شوهرش پیاماش رو با دختر عموش میبینه که گفته بزور دارم اینو تحمل میکنم و انتقام و...