-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
ویژه رمان های گمشده
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام من دنبال ی رمان میگردم پسر اسمش پدرانه دخترع مارال مارال تو یه مهمونی میگیرن میبرن کلانتری ولی اونجا دوست برادرشو میبینه پدرام خانواده دخترع هم مذهبی سختگیر حالا یه اتفاقایی میشه اسم رمان میشه بگید؟!
سلام
من دنبال یه رمان میگردم
قبلاً خوندم ولی اسم شخصیت هارو یادم نمیاد
یه دختر دورگه ای بود که با خانوادش اومده بود ایران بعد رفت دانشگاه چند تا دوست پیدا کرد یه روز باهم میرن شمال
من دنبال یه رمان میگردم
قبلاً خوندم ولی اسم شخصیت هارو یادم نمیاد
یه دختر دورگه ای بود که با خانوادش اومده بود ایران بعد رفت دانشگاه چند تا دوست پیدا کرد یه روز باهم میرن شمال
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
دختر بیچاره ای که پدر و مادرشو از دست میده و هیچ پولی هم نداره دنبال کار میگرده و کار پیدا نمیکنه و یهو وارد عمارتی میشه و قبول میکنه خدمتکار عمارت شه که ارباب این عمارت مردی . .
-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
میشه بگید این رمان فقط پارت 1 رو دارم اسمش چی بود؟
#part_1
با سر درد ط خیابونای این شهردرندشت میگشتم دنبال کار ...
وهمه جا مدرک میخاستن که منم نداشتم
ومن دختری نبودم که ناامید بشم
و ازاینکه چه اینده شومی درانتظارمه باقدمای تند تر به ادرسی ک چن دیقه پیش از تماسی ک برای کارداشتم و بهم داده بودن به اونجا رفتم.
هیچ کاری واس یه دیپلمه نبود خدمتکاری هم ط این شهردرندشت زیاد بود واس منه بدبخت ک نه بابایی داشتم ن مامانی ک دست نوازش به سرم بکشه و منو زیرپروبالش نگهداره توهمین یکی دوروزه هم صاحب خونم منو از اون لونه موشم
مینداخت بیرون و من میموندم و اواره این شهر وقتی از فکر دراومدم ک دیدم
جلوی دروازه مجللی موندم به ادرس نگاه کردم درست بود بسم اللهی گفتم و زنگ و فشار دادم بعد از چن لحظه نگهبانی باقیافه خشن و صدای زخمتی گف: امرت؟
من گفتم .اممم ببخشید مث اینکه خدمتکار میخاستین تماس گرفتم ادرس
دادن سری تکون دادو درو بست
واااااا این چرادیوانست دروچرابست پس قرار بود درو ببندی چرادیگ سوال پرسیدی
تااینکه بعد چن لحظه درباز شد وهمون نگهبان بلند قد و ترسناک دستشو به علامت
اینکه برو داخل تکون داد با ترس و لرز سری تکون دادم و داخل شدم....
#part_1
با سر درد ط خیابونای این شهردرندشت میگشتم دنبال کار ...
وهمه جا مدرک میخاستن که منم نداشتم
ومن دختری نبودم که ناامید بشم
و ازاینکه چه اینده شومی درانتظارمه باقدمای تند تر به ادرسی ک چن دیقه پیش از تماسی ک برای کارداشتم و بهم داده بودن به اونجا رفتم.
هیچ کاری واس یه دیپلمه نبود خدمتکاری هم ط این شهردرندشت زیاد بود واس منه بدبخت ک نه بابایی داشتم ن مامانی ک دست نوازش به سرم بکشه و منو زیرپروبالش نگهداره توهمین یکی دوروزه هم صاحب خونم منو از اون لونه موشم
مینداخت بیرون و من میموندم و اواره این شهر وقتی از فکر دراومدم ک دیدم
جلوی دروازه مجللی موندم به ادرس نگاه کردم درست بود بسم اللهی گفتم و زنگ و فشار دادم بعد از چن لحظه نگهبانی باقیافه خشن و صدای زخمتی گف: امرت؟
من گفتم .اممم ببخشید مث اینکه خدمتکار میخاستین تماس گرفتم ادرس
دادن سری تکون دادو درو بست
واااااا این چرادیوانست دروچرابست پس قرار بود درو ببندی چرادیگ سوال پرسیدی
تااینکه بعد چن لحظه درباز شد وهمون نگهبان بلند قد و ترسناک دستشو به علامت
اینکه برو داخل تکون داد با ترس و لرز سری تکون دادم و داخل شدم....
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام لطفا اگرکسی اسم این رمان رومیدونه بگه
رمان درمورددختری هست که شب عروسیش فرارمیکنه که توی پارکینگ باپسری برخوردمیکنه که اونم شب عروسیش فرارکرده بود تصمیم میگیرن باهم ازدواج صوری کنن لطفا اگراسمش میدونین بگین اگرم پی دی افش دارین بفرستین ممنون
رمان درمورددختری هست که شب عروسیش فرارمیکنه که توی پارکینگ باپسری برخوردمیکنه که اونم شب عروسیش فرارکرده بود تصمیم میگیرن باهم ازدواج صوری کنن لطفا اگراسمش میدونین بگین اگرم پی دی افش دارین بفرستین ممنون
-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام
من چند سال پیش یه رنان خوندم اسم پسره رامتین بود و دختر یادم نیست ولی تو مهمونی بابای دختره اشنا شدن باباهاشون دوست بودن باهم و بعد دختره تو شرکت پسره کار میکنه کم کم عاشق هم میشن و برای یه کار میرن مشهد باهم بعد فکر کنم پسره با یه دختر دیگه قرار بوده ازدواج کنه بعداز یه مدت میاد پیش دختره باهم اوکی میشن ازدواج میکنن و پسره چشم سبز بوده و خانوادهاشون جفتشون پولدار بودن و فکر کنم نقشه کشی خونده بود دختره
من چند سال پیش یه رنان خوندم اسم پسره رامتین بود و دختر یادم نیست ولی تو مهمونی بابای دختره اشنا شدن باباهاشون دوست بودن باهم و بعد دختره تو شرکت پسره کار میکنه کم کم عاشق هم میشن و برای یه کار میرن مشهد باهم بعد فکر کنم پسره با یه دختر دیگه قرار بوده ازدواج کنه بعداز یه مدت میاد پیش دختره باهم اوکی میشن ازدواج میکنن و پسره چشم سبز بوده و خانوادهاشون جفتشون پولدار بودن و فکر کنم نقشه کشی خونده بود دختره
-
- ارسالات
- 3
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
اسمش پیدا کردین؟
-
- ارسالات
- 3
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
-
- ارسالات
- 3
-
- پسندها
- 0
-
- دست‌آوردها
- 1
سلام اسم رمان پیدا کردین؟