• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

انجمن ناول فور

  1. مبی

    رمان عاشقانه طنز کلکلی

    ی رمانی که س تا برادرن اسم دوتاشون رایان راشا اون یکی یادم نیس با س تاخاهر ک اسم اونام یاوم نیس پدارشون شریکی ی ویلا میخرن ک ارث میرسه به اینا بعدش میرن توش ک زندگی کنن میبینن همو کلی دعوا میکنن ویلا تقسیم میکنن کسی میدون اسم رمانه چیه؟
  2. Ali Jaberi Mogh

    در حال تایپ پرسه تو باد

    این داستان دارا شخصیت های زیادی است و فصل هارو هم قراره ادامه بدم میریم برای قسمت اول قسمت1ــ من نگین هستم فوق دیپلم نانو هستم یه روز داشتم بادوستم هاله از دانشگاه می اومدیم خونه تو راه پله دانشگاه نیما بادوتااز دوستاش که امید و حامد بودن رودیدم ایناهم دانشگاهیامون بودن همیشه سه تایی باهم...
  3. Ali Jaberi Mogh

    در حال تایپ رمان عاشقانه

    سلام قسمت اول رمان عاشقانه پرسه توباد تقدیم شما لطفا تا آخر بخونید🙏🙏🙏🌹🌹
  4. Moon209889

    دیالوگ‌های ماندگار لعنت به قانونای دنیا که شکستن دل آدما توش پیگیری نداره

    من به عشق باور دارم..........🖤 و تا آخر عمر به عشق پایبندم.........🖤 اسم من مانیاس یک دختر احساساتی حواس پرت اطرافیانم میگن بعضی اوقات گیج میزنم من ۱۷ سالمه یک خواهر کوچیک ۱۵ ساله و یک داداش ۲۴ساله دارم مانی و مونا...... تا حالا عاشق نشدم ...... و حس عشق تجربه نکردم و از عشق چیزی نمی‌دونستم و...
  5. Moon209889

    دیالوگ‌های ماندگار لعنت به همه ی قانونای دنیا که تو هیچ کدوم شکستن دل آدما وبگردی نداره

    من به عشق باور دارم..........🖤 و تا آخر عمر به عشق پایبندم.........🖤 اسم من مانیاس یک دختر احساساتی حواس پرت اطرافیانم میگن بعضی اوقات گیج میزنم من ۱۷ سالمه یک خواهر کوچیک ۱۵ ساله و یک داداش ۲۴ساله دارم مانی و مونا...... تا حالا عاشق نشدم ...... و حس عشق تجربه نکردم و از عشق چیزی نمی‌دونستم و...
  6. mobi.h.f

    تیکاف | مبیناحسینی‌فر کاربر رمان فور

    هو یا حق خلاصه: گا‌هی اگر گذشت کنیم‌و ببخشیم، زندگی زیباتر است؛ قلب‌ها آرام تراست! اما؛ اونبخشید و به قصد انتقام جلو آمد! حال دیگر راه برگشت نداشت... حال قلبش‌و مغزش‌را هر کدام یک‌سازی می‌زنند و اوست که باید تصمیم بگیرد، قلبش را انتخاب کند، یا مغزش‌را؟
  7. Asraa

    رمان گمشده

    سلام من چند وقت پیش یه رمان خوندم که نصفه موند و از گوشیم پاک شد گم شد الان میخام ادامشو بخونم اسمش یادم نمیاد داستانم اینجور بود که اسم دختره آوا بود باباش برای باند قاچاق کار میکرد و‌بعد باباش مرد و دختره پیش همون باند موند و‌پسره رئیس اسمش اراد بود عاشق دختره شد اما دختره خودش از یه پسر که...
  8. Hosna.R

    در حال تایپ قاطل آرزوها

    《به نام خدای زیبایی ها》 #پارت۱ در حال شونه کردن موهام بودم که گوشیم زنگ خورد. اسم مهرسا روش خودنمایی میکرد... سریع جواب دادم. -سلام عزیزم جانم چیکار داشتی؟! +سلام هوراد جون امشب بریم بیرون؟! -راستی امشب نمیتونم، یه کار مهم دارم بمونه برای فردا +هورااااد هیچ کس خونمون نیست منم حوصلم سر رفته منم...
  9. aurora

    غرور یخی

    نفس دختری که تو هفت سالگی وقتی برای یک مسافرت به همراه خانوادش به ترکیه میره گم میشه و توسط یک خانواده با اسم سارای بزرگ میشه اما بعد از مرگ پدر و مادر ناتنیش یهو سر و کله خانواده واقعیش پیدا میشه و نفس بنا به دلایلی مجبور میشه مدتی رو کنار اونها سپری کنه و مهراد نوه ارشد خاندان رستگار و پسر...
  10. aurora

    غرور یخی

    نفس دختری که تو هفت سالگی وقتی برای یک مسافرت به همراه خانوادش به ترکیه میره گم میشه و توسط یک خانواده با اسم سارای بزرگ میشه اما بعد از مرگ پدر و مادر ناتنیش یهو سر و کله خانواده واقعیش پیدا میشه و نفس بنا به دلایلی مجبور میشه مدتی رو کنار اونها سپری کنه و مهراد نوه ارشد خاندان رستگار و پسر...
  11. رقیه۲۳

    در حال تایپ رمان روح نا آرام اثر رقیه کروشاتی

    اسم رمان: روح نا آرام اسم نویسنده: رقیه کروشاتی ژانر رمان: ترسناک، معمایی، عاشقانه خلاصه رمان: دختری ترسو که یک روز در خانه ایی که درآن زندگی می‌کند صدای ترسناکی می‌شنود...
  12. .𓂀 .

    ...

    ..
  13. .𓂀 .

    ..

    ..
  14. فریمان زاده

    در حال تایپ دختری در دیار طوفان

    پارت دوم مرلین پسر نیشخندی زد و گفت : میدونی این که دستت گرفتی چیه دخترک گستاخ لبه شمشیر رو بیشتر به گردنش فشار دادم و گفتم : میخوای بهت نشون بدم تا حرفم تموم شد یه هو چیزی محکم به مچ دستم خورد که پرت شدم رو زمین و شمشیر تو دستم هم اون ور پرت شد یه پسر با مو های بور و زره آهنی به تن...
  15. A

    در حال تایپ در انتظار عشق

    نام رمان: در انتظار عشق نویسنده:آلما ژانر: عاشقانه_اجتماعی_هیجانی میدانم من و تو هیچ‌گاه هم عقیده نبودیم. میدانم رنگ چشمانمان فرق دارد و خورشید در جغرافیای شهر تو گرم‌تر است! اما مهم نیست. بیا و تمام این‌ها را از یاد ببریم. دستانت را در دستانم بگذار! می‌خواهم تنها چند قدم میان مردم این شهر...
  16. فریمان زاده

    در حال تایپ دختری در دیار طوفان

    پارت اول مرلین داشتم تو جنگل هیزم جمع می کردم که یه هو تند باد اسبم شروع کرد به سر و صدا و این ور و اون ور رفتن چوب ها رو روی زمین رها کردم و دویدم سمتش سعی کردم آرومش کنم که پرتم کرد رو زمین و بعد خودش رفت به یه قسمتی از جنگل زود از رو زمین بلند شدم و بلند گفتم : تیز پا نرو اون قسمت خطر...
  17. فریمان زاده

    در حال تایپ تا خدا راه کمی مونده | کاربر انجمن زمان فور

    لیلی دویدم تو راهرو صدا رادیو و هواپیما تو آسمون و داد و فریاد رزمنده های تیر خورده همه تو هم آمیخته شده بود دارو کم بود و تخت مجبور بودیم خیلی از مریضا که حال بدی هم دارن تو راهرو عمل کنیم هر کی رو می آوردن دلم هری می ریخت که نکنه محمدم باشه با کلی ترکش بی خبری ازش هزار جور فکر تو سرم...
  18. فرشته بی بال

    در حال تایپ رمان اردوی ممنوعه اثر فرشته بی بال

    بسم الله الرحمن الرحیم نام رمان: اردو ممنوعه ژانر:#ترسناک #هیجانی #طنز نویسنده:زهره محبی خلاصه :داستان درباره یه پسره که تو سن جوانی و اوج شیطنت و کنجکاوی رفت دنبال کاری که عواقب جبران ناپذیری داشت کاری رو کرد که باعث از دست دادن پدرو مادرش شد اما اون فکر میکرد که الان ماجرا تموم شده ولی...
  19. Hana85

    همگانی چه رنگی؟

    بنظرتون کدوم رنگ قشنگ تره؟ من:سبز
  20. شایلی

    رمان عاشقانه

    صدای ساعت گوشیم از خواب بیدار شدم و نگاهی به ساعت انداختم و موقع رفتن به شرکت بود، سریع دوش گرفتم و موهامو سشوار کردم و مانتو مشکی و با شلوار و شال همرنگشو پوشیدم و گوشیمو با کیفم و مدارک مربوط به پروژه رو برداشتم و رفتم از پله ها پایین سرسری واسه خودم صبحونه درست کردم و خورده نخورده از خونه زدم...
بالا پایین