کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
رمان دختره با دوستش میره بیرون دوستش میگه دارم میرم خارج داداشم به من وابسته است چند روز برای امتحان پیش داداشم بمون تا به تو عادت کنه من برم تو همین راه عاشق هم میشن
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان ازدواج اجباریه دختره به خاطر باباش که بابات قتل زندانه مجبور به ازدواج بایکی از اعضای خانواده مقتول میشه و باید رابطشو باخانواده و دوستاش قط یه روز پنهونی با دوستاش میره دور دور کتصادف میکنه و پاش میشکنه اسم یکی از دوستاشم مهرداده که قبلا خاستگارش بوده
ازدواج
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
خانواده
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
سلام دنباله يه رمانم كه دختر از خارج برميگرده برايه اينكه از شوهرش انتقام بگيره و باپسر عمه ناتنيش كه اونم دكتره ازدواج ميكنه اسمه پسر هم كيوان يا كيهان بود فك كنم
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
گاهی زندگی یه درسهایی بهت میده !
که با خودت فکر میکنی میگی؛ ای کاااش یه فرصت برای برگشتن به عقب داشتم و این قسمت از زندگیم رو بطورکامل حذف میکردم ...
اما بیشتر که فکر میکنی میبنی ،
اگه این قسمت از زندگیت حذف بشه
تو الان این آدمی که هستی
نبودی...
و شاید هیچ وقت حاضر نمیشدی زندگی تا به الانت...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
دلنوشته
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
به نام خالق عاشقا
انتقام اشتباهی
پارت اول
هوووووف
وااااای مامان ، اخه چی بگم بهت
صد بار گفتم وقتی پشت فرمونم ؛ هی فرت فرت بهم زنگ نزن ، مهلت هم نمیده تا بزنم کنار
هوووووف آروم باش سارا ؛ ریلکس ریلکس ریلکس تر ،
نفس عمیق
خب...
الوو مامان جونمم چی شده باز!
دختررر چرا جواب نمیدی ؛صدبار به...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
به نام خالق عاشقا
انتقام اشتباهی
پارت اول
هوووووف
وااااای مامان ، اخه چی بگم بهت
صد بار گفتم وقتی پشت فرمونم ؛ هی فرت فرت بهم زنگ نزن ، مهلت هم نمیده تا بزنم کنار
هوووووف آروم باش سارا ؛ ریلکس ریلکس ریلکس تر ،
نفس عمیق
خب...
الوو مامان جونمم چی شده باز!
دختررر چرا جواب نمیدی ؛صدبار به...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
سلام من یک رمان توی روبیکا میخوندم اسمش عروس چهارده ساله ی ارباب بود اما هرچی توی نت میزنم نمیاره همچین چیزی اسم دختر و پسره رو یادم نیست اما داستانش اینطور بود:دختره ۱۴سالشه با پسرعموش ازدواج میکنه پدرمادر هم نداره ازدواجشون اجباری بود پسره ۲۰سالش بود و تنها رفت خلرج ادامه تحصیل بده بعد۸سال...
اسم
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
داستان در مورد پسر دوازده ساله ای به نام علیرضاست که مثل هر بچه ی دیگه، آینده ی درخشانی رو تصور می کنه؛ علیرضای قصه ی ما همراه با دوست صمیمیش با بلند پروازی به هدفش، یعنی فوتبالیست شدن می رسن و مسیر جالبی رو تجربه می کنن. تلاش های بی وقفه و کلنجار های وقت و بی وقت با سرنوشت. این داستان فقط از...
last gaol
آخرین گل
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
سما سرآمد
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
دنبال رماني ميگردم كه دختره دكتر بود و عاشق پسر عمه ناتني اش بوده كه اونم دكتر بوده ولي با يه نفر ديگه ازدواج ميكنه اون مردهه هم بخاطراينكه از دختره خيانت ميبينه طلاقش ميزه دختره ميره خارج وقتي برميگرده با پسر عمش ازدواج ميكنه
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
*******
آخرین چیزی که یادم بود سوار اتوبوس بودم.
سردم بود. نمیدونم خواب بودم یا بیدار. حضور شخصی رو کنار خودم حس میکردم! انگار یه چیز خیلی سنگین روم افتاده بود! نمیتونستم تکون بخورم.
چند ثانیه یا چند دقیقه گذشت که بالاخره تونستم چشامو تکون بدم. به محض باز کردن چشام اون حضور شخص هم از بین رفت...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
مرگ
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
صدای زوزه سگ ها جنگل را فرا گرفته است...
کسی پشت درخت ها پنهان شده است
آن طرف جنگل یک خانه خرابه نظر هرکسی را به خود جلب میکند .....
از درخت ها دور میشوم اما انگار آن شخص هم مرا تعقیب میکند دنبالم راه می افتد در تاریکی جنگل هیچ چیز واضح نیست ...
شبیه انسان ها نیست ،عجیب راه میرود چشمهایش قرمز...
سلام
کتابی بود که یکی از شخصیت هاش که دختری بود به اسم ارشیا بود که در دریا خودکشی کرد و مادرشون عاشق دوست پسر قبلیش به نام رامین بود و در نهایت بچه ها رو رها کرد و رفت و هر دو دختر با مادربزرگ و پدرشون زندگی می کردن و پدرشون هم فکر کنم پزشک بود
اگر میشه نام کتاب رو اعلام بفرمائید
اجتماعی
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
#پارت_۲
خورد شدن قلبم را حس کردم می خواستم فریاد بکشم رهام نکن ولی یادم رفته بود که من.... خیلی وقته رها شدم....
نگاه پر نفرتش را نمی خواستم من فقط ذره ای عشق می خواستم هرچند کوچک دلم می خواست مرا هم دوست داشت چشمانم را بستم حالا که به مرگ نزدیک می شدم چیزی را فهمیدم ان هم اینکه.... من خیلی وقت...
مقدمه:
چشمانم سرد شده اند همانند گوی های یخ زده...
گیج و منگ ام....
اکو سوال های تکراری درون مغزم سرم را به درد اورده...
مدام می پرسم:
چراااا؟
چه کرده ام که حقم این بود؟
کجای راه را اشتباه رفتم؟
و....
چرا هنوز دوستت دارم؟؟؟؟
#پارت_۱
صدای کلیک باز کردن قفل زندان نشان از رسیدن پایان کار داشت نگاه...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان درباره دختری است که پدر و مادر ندارند و با برادر و خواهر بزرگتر خود زندگی میکند با یه دختری که فک کنم اسمش سارا بود آشنا میشع و بخاطر اون وارد پارتی میشه و با پسرع آشنا میشع البته خیلی کوتاه چون فقط خیلی کم همو میبینن و بعد بخاطر دخترع (سارا ) مجبور میشه برع شمال به برادرش هم نمیگه و اونجا...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
خیلی وقته دنبال رمانی میگردم که دخترع یه خواهر و برادر بزرگتر از خودش داشت و مامان و بابا نداش بعد با یکی آشنا میشه به نام سارا که داداش اون پسرع رو دوس دارع دختره هم بخاطر سارا با دروغ برع شمال و تو شمال بهش مزاحمت کنن و ببرنش بیمارستان و برادرش بفهمه بعد کلی کتک کاری بگه طرف کیه که پسرع به دروغ...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
*******
آخرین چیزی که یادم بود سوار اتوبوس بودم.
سردم بود. نمیدونم خواب بودم یا بیدار. حضور شخصی رو کنار خودم حس میکردم! انگار یه چیز خیلی سنگین روم افتاده بود! نمیتونستم تکون بخورم.
چند ثانیه یا چند دقیقه گذشت که بالاخره تونستم چشامو تکون بدم. به محض باز کردن چشام اون حضور شخص هم از بین رفت...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
فصل اول
قسمت 1
شاخ و برگ درختان می لرزید باد شدید و سردی داشت می وزید، مروشا گرسنه تر از همیشه بود زیر درختی تنومند که پوشیده از خار بود آنچنان که نمی خواست دانه ای به دیگری بخشد، کنار جمع می کرد سمت راستش الاغی در ته گودال که در معرض تابش مستقیم نور خورشید بود علف هرز می خورد مگسها راحتیش را...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
از بالکن داشتم از شب پرستاره لذت میبردم از سکوتی که محوم مرده بود و دیگه صدای داد و بیداد های خانوادم رو نمیشنیدم لذت میبردم تا اینکه صدای خش خش برگ ها و بوته های باغچمون نظر منو به خودش جلب کرد با ظاهر سرد و بی روح و چشمانی که هیچ گرمی نداشت به پسری که پشت بوته ها قایم شده بود زل زدم وقتی فهمید...
انجمن رمان
انجمن رمان فورانجمن رمان نویسی
انجمنناولفور
بخش کتاب
برترین انجمن رمان نویسی
بهترین انجمن رمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمان
رمان آنلاین
رمان نویسی
زندگی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه