کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
نام رمان:پرواز به مقصد آسمان
نام نویسنده:مهسانویسنده
خلاصه رمان:
چند ساعت قبل از پرواز با من خداحافظی کرد و قرار بود که از آن سوی مرزها دوباره با من تماس بگیرد.
اما ای کاش!هرگز به این سفر نمی رفت اگر میدانستم قرار است دیگر اورا نبینم بیشتر اورا درآغوشم میفشردم ومیبوسیدم.
اگرهیچکدام از آنان پا...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
پرواز
کتاب
کتابخانه
- اونی که تنت کردی مال منه.
آتنا نیم نگاهی بهم انداخت و بی تفاوت گفت: چی میگی تو؟ من و تو نداریم که، یه بار من می پوشم یه بار تو.
به خاطر پررویی اش شکه شدم، کمی بعد زدم زیر خنده و با صدای حرص دراری گفتم: باشه پس من برم یه نگاه به لباس زیر هات بندازم، حتماً چیز های خوب خوب توش پیدا میشه.
با شنیدن...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان درباره دختری ک بعد از فوت مادرش پدرش میفرستم خارج برای تحصیل و دور از فامیل بعد سالها بر میگرده دختره پیش پدرش اما بعدا میفهمه پدر واقعیش نیست عموش هست زنش بهش خیانت کرده دختره و اذیت میکنه میخواد انتقام مادر شو از دختره بگیره بعد از کتک زدن دختره از خونش فرار میکنه با حال بد میره...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
نام رمان:
پرواز به مقصد آسمان
خلاصه رمان:
ازقبل به همه زنگ زده بود که مرا حلال کنید؛ قرار بوده به سفری برود که خوشبختی اش تضمین شودو هفته بعد من خودم را به او برسانم.
چندساعت قبل از پرواز با من خداحافظی کرد وقرار شد از اون ور مرزها با من تماس بگیرد.
اما ای کاش!هرگز به این سفر نمی رفت اگر...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
یگانه دختری که قبل فوت پدرش خیلی ازاد و باز زندگی میکرد اما بعداز فوت پدرش پیش برادر های ناتنی اش پیمان و مهراب زندگی کرد که انها اونقد بهش عذاب دادن یروز فرار کرد و به امیر مجتبی پناه برد و امیر مجتبی که پسری مذهبی بود برای اینکه بتونه با یگانه تو یه خونه زندگی کنن صیغش کرد و عاشق شد و...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
درنده
رمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
به نام خالق زیبایی ها
نام رمان: مجهول(تمام نشدنی)
نویسنده: هستی
ژانر: عاشقانه
خلاصه: همه چیز از ان انتخاب سفید صورتی شروع شد و حوادث پیاپی اش.
اما ان دعوت هم عامل دیگری برای گسترش این درگیری ها بود ولی هلپرین با از دست دادن کل زندگی اش باز هم استوار می ماند و دست از جنگیدن بر نمیدارد.
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
هستی
وان شات
کتاب
کتابخانه
مقدمه:
من سایهای بودم پنهان در شهر! میدانید آخر غم، افسردگی، ناامیدی وتنهایی یکجا به اندازه یک لشکر سرباز و سوار نظام به روحت حملع کنند و کل وجودت را محاصره کنند، دیگر برایت فرقی ندارد مرده باشی یا زنده؟ این داستان، داستان منی است که تبدیل شده بودم به یک مرده متحرک که باید در دنیای خودش با...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
مقدمه:
من سایهای بودم پنهان در شهر! میدانید آخر غم، افسردگی، ناامیدی وتنهایی یکجا به اندازه یک لشکر سرباز و سوار نظام به روحت حملع کنند و کل وجودت را محاصره کنند، دیگر برایت فرقی ندارد مرده باشی یا زنده؟ این داستان، داستان منی است که تبدیل شده بودم به یک مرده متحرک که باید در دنیای خودش با...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
پنهان
کتاب
کتابخانه
رمان دختره با دوستش میره بیرون دوستش میگه دارم میرم خارج داداشم به من وابسته است چند روز برای امتحان پیش داداشم بمون تا به تو عادت کنه من برم تو همین راه عاشق هم میشن
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
رمان ازدواج اجباریه دختره به خاطر باباش که بابات قتل زندانه مجبور به ازدواج بایکی از اعضای خانواده مقتول میشه و باید رابطشو باخانواده و دوستاش قط یه روز پنهونی با دوستاش میره دور دور کتصادف میکنه و پاش میشکنه اسم یکی از دوستاشم مهرداده که قبلا خاستگارش بوده
ازدواج
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
خانواده
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
سلام دنباله يه رمانم كه دختر از خارج برميگرده برايه اينكه از شوهرش انتقام بگيره و باپسر عمه ناتنيش كه اونم دكتره ازدواج ميكنه اسمه پسر هم كيوان يا كيهان بود فك كنم
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
گاهی زندگی یه درسهایی بهت میده !
که با خودت فکر میکنی میگی؛ ای کاااش یه فرصت برای برگشتن به عقب داشتم و این قسمت از زندگیم رو بطورکامل حذف میکردم ...
اما بیشتر که فکر میکنی میبنی ،
اگه این قسمت از زندگیت حذف بشه
تو الان این آدمی که هستی
نبودی...
و شاید هیچ وقت حاضر نمیشدی زندگی تا به الانت...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
دلنوشته
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
به نام خالق عاشقا
انتقام اشتباهی
پارت اول
هوووووف
وااااای مامان ، اخه چی بگم بهت
صد بار گفتم وقتی پشت فرمونم ؛ هی فرت فرت بهم زنگ نزن ، مهلت هم نمیده تا بزنم کنار
هوووووف آروم باش سارا ؛ ریلکس ریلکس ریلکس تر ،
نفس عمیق
خب...
الوو مامان جونمم چی شده باز!
دختررر چرا جواب نمیدی ؛صدبار به...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
به نام خالق عاشقا
انتقام اشتباهی
پارت اول
هوووووف
وااااای مامان ، اخه چی بگم بهت
صد بار گفتم وقتی پشت فرمونم ؛ هی فرت فرت بهم زنگ نزن ، مهلت هم نمیده تا بزنم کنار
هوووووف آروم باش سارا ؛ ریلکس ریلکس ریلکس تر ،
نفس عمیق
خب...
الوو مامان جونمم چی شده باز!
دختررر چرا جواب نمیدی ؛صدبار به...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
سلام من یک رمان توی روبیکا میخوندم اسمش عروس چهارده ساله ی ارباب بود اما هرچی توی نت میزنم نمیاره همچین چیزی اسم دختر و پسره رو یادم نیست اما داستانش اینطور بود:دختره ۱۴سالشه با پسرعموش ازدواج میکنه پدرمادر هم نداره ازدواجشون اجباری بود پسره ۲۰سالش بود و تنها رفت خلرج ادامه تحصیل بده بعد۸سال...
اسم
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
داستان در مورد پسر دوازده ساله ای به نام علیرضاست که مثل هر بچه ی دیگه، آینده ی درخشانی رو تصور می کنه؛ علیرضای قصه ی ما همراه با دوست صمیمیش با بلند پروازی به هدفش، یعنی فوتبالیست شدن می رسن و مسیر جالبی رو تجربه می کنن. تلاش های بی وقفه و کلنجار های وقت و بی وقت با سرنوشت. این داستان فقط از...
last gaol
آخرین گل
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
سما سرآمد
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
دنبال رماني ميگردم كه دختره دكتر بود و عاشق پسر عمه ناتني اش بوده كه اونم دكتر بوده ولي با يه نفر ديگه ازدواج ميكنه اون مردهه هم بخاطراينكه از دختره خيانت ميبينه طلاقش ميزه دختره ميره خارج وقتي برميگرده با پسر عمش ازدواج ميكنه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
*******
آخرین چیزی که یادم بود سوار اتوبوس بودم.
سردم بود. نمیدونم خواب بودم یا بیدار. حضور شخصی رو کنار خودم حس میکردم! انگار یه چیز خیلی سنگین روم افتاده بود! نمیتونستم تکون بخورم.
چند ثانیه یا چند دقیقه گذشت که بالاخره تونستم چشامو تکون بدم. به محض باز کردن چشام اون حضور شخص هم از بین رفت...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرماننویسیانجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرماننویسی
بهترین انجمنرماننویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رماننویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
مرگ
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه