کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
یه رمان بود که یه دختر محجبه 27 ساله(اینجاشو مطمئن نیستم که محجبه و بیست و هفت ساله بود یا نه) که یه پسر با موقعیت فوقالعاده میاد خواستگاریولی انگار پسره مشکل روانی داره یادم پسره یه خواهرم داشت و اینکه پسره به دختره گفته بود که کسی اون رو بهشون معرفی کرده
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
مقدمه:
وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها میکشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
ی رمانی که س تا برادرن اسم دوتاشون رایان راشا اون یکی یادم نیس با س تاخاهر ک اسم اونام یاوم نیس پدارشون شریکی ی ویلا میخرن ک ارث میرسه به اینا بعدش میرن توش ک زندگی کنن میبینن همو کلی دعوا میکنن ویلا تقسیم میکنن
کسی میدون اسم رمانه چیه؟
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
این داستان دارا شخصیت های زیادی است و فصل هارو هم قراره ادامه بدم میریم برای قسمت اول
قسمت1ــ من نگین هستم فوق دیپلم نانو هستم یه روز داشتم بادوستم هاله از دانشگاه می اومدیم خونه تو راه پله دانشگاه نیما بادوتااز دوستاش که امید و حامد بودن رودیدم ایناهم دانشگاهیامون بودن همیشه سه تایی باهم...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
من به عشق باور دارم..........🖤
و تا آخر عمر به عشق پایبندم.........🖤
اسم من مانیاس یک دختر احساساتی حواس پرت
اطرافیانم میگن بعضی اوقات گیج میزنم
من ۱۷ سالمه یک خواهر کوچیک ۱۵ ساله و یک داداش ۲۴ساله دارم مانی و مونا......
تا حالا عاشق نشدم ......
و حس عشق تجربه نکردم و از عشق چیزی نمیدونستم و...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
من به عشق باور دارم..........🖤
و تا آخر عمر به عشق پایبندم.........🖤
اسم من مانیاس یک دختر احساساتی حواس پرت
اطرافیانم میگن بعضی اوقات گیج میزنم
من ۱۷ سالمه یک خواهر کوچیک ۱۵ ساله و یک داداش ۲۴ساله دارم مانی و مونا......
تا حالا عاشق نشدم ......
و حس عشق تجربه نکردم و از عشق چیزی نمیدونستم و...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
هو یا حق
خلاصه:
گاهی اگر گذشت کنیمو ببخشیم، زندگی زیباتر است؛ قلبها آرام تراست!
اما؛ اونبخشید و به قصد انتقام جلو آمد!
حال دیگر راه برگشت نداشت...
حال قلبشو مغزشرا هر کدام یکسازی میزنند و اوست که باید تصمیم بگیرد، قلبش را انتخاب کند، یا مغزشرا؟
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان فور
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
سلام من چند وقت پیش یه رمان خوندم که نصفه موند و از گوشیم پاک شد گم شد الان میخام ادامشو بخونم اسمش یادم نمیاد داستانم اینجور بود که اسم دختره آوا بود باباش برای باند قاچاق کار میکرد وبعد باباش مرد و دختره پیش همون باند موند وپسره رئیس اسمش اراد بود عاشق دختره شد اما دختره خودش از یه پسر که...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
رمان گمشده
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
گمشده
《به نام خدای زیبایی ها》
#پارت۱
در حال شونه کردن موهام بودم که گوشیم زنگ خورد.
اسم مهرسا روش خودنمایی میکرد...
سریع جواب دادم.
-سلام عزیزم جانم چیکار داشتی؟!
+سلام هوراد جون امشب بریم بیرون؟!
-راستی امشب نمیتونم، یه کار مهم دارم بمونه برای فردا
+هورااااد هیچ کس خونمون نیست منم حوصلم سر رفته منم...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
نفس دختری که تو هفت سالگی وقتی برای یک مسافرت به همراه خانوادش به ترکیه میره گم میشه و توسط یک خانواده با اسم سارای بزرگ میشه اما بعد از مرگ پدر و مادر ناتنیش یهو سر و کله خانواده واقعیش پیدا میشه و نفس بنا به دلایلی مجبور میشه مدتی رو کنار اونها سپری کنه و
مهراد نوه ارشد خاندان رستگار و پسر...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
نفس دختری که تو هفت سالگی وقتی برای یک مسافرت به همراه خانوادش به ترکیه میره گم میشه و توسط یک خانواده با اسم سارای بزرگ میشه اما بعد از مرگ پدر و مادر ناتنیش یهو سر و کله خانواده واقعیش پیدا میشه و نفس بنا به دلایلی مجبور میشه مدتی رو کنار اونها سپری کنه و
مهراد نوه ارشد خاندان رستگار و پسر...
اسم رمان: روح نا آرام
اسم نویسنده: رقیه کروشاتی
ژانر رمان: ترسناک، معمایی، عاشقانه
خلاصه رمان: دختری ترسو که یک روز در خانه ایی که درآن زندگی میکند صدای ترسناکی میشنود...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
پارت دوم
مرلین
پسر نیشخندی زد و گفت : میدونی این که دستت گرفتی چیه دخترک گستاخ
لبه شمشیر رو بیشتر به گردنش فشار دادم و گفتم : میخوای بهت نشون بدم
تا حرفم تموم شد یه هو چیزی محکم به مچ دستم خورد که پرت شدم رو زمین و شمشیر تو دستم هم اون ور پرت شد یه پسر با مو های بور و زره آهنی به تن...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
نام رمان: در انتظار عشق
نویسنده:آلما
ژانر: عاشقانه_اجتماعی_هیجانی
میدانم
من و تو هیچگاه هم عقیده نبودیم.
میدانم
رنگ چشمانمان فرق دارد و خورشید در جغرافیای شهر تو گرمتر است!
اما مهم نیست.
بیا و تمام اینها را از یاد ببریم.
دستانت را در دستانم بگذار!
میخواهم تنها چند قدم
میان مردم این شهر...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
عشق
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه
پارت اول
مرلین
داشتم تو جنگل هیزم جمع می کردم که یه هو تند باد اسبم شروع کرد به سر و صدا و این ور و اون ور رفتن چوب ها رو روی زمین رها کردم و دویدم سمتش سعی کردم آرومش کنم که پرتم کرد رو زمین و بعد خودش رفت به یه قسمتی از جنگل زود از رو زمین بلند شدم و بلند گفتم : تیز پا نرو اون قسمت خطر...
انجمنرمانانجمنرمان فور
انجمنرمان نویسی
انجمن ناول فور
بخش کتاب
برترین انجمنرمان نویسی
بهترین انجمنرمان نویسی
تالار رمان
تایپ رمان
داستان کوتاه
در حال تایپ
رمانرمان آنلاین
رمان نویسی
سایت رمان فور
سایت نویسندگی
فن فیکشن
ناولفور
وان شات
کتاب
کتابخانه