• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

بهترین انجمن رمان نویسی

  1. زیباسعیدی

    زیباسعیدی

    خلاصه: دختری که عمرش رو پایه جمع کردن پول عمل خواهرش کرد ولی یک روز توسط نامزدش متهم به دزدی پول میشه و دقیقا روز قبل عمل خواهرش پول عملش رو بالا می‌کشه و اینجا تازه اول ماجراست
  2. Elaha

    در حال تایپ رمان دختر تنهای شهر، به قلم الهه

    ارت_1 درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام...
  3. Elaha

    در حال تایپ رمان دختر تنخای شهر، به قلم الهه

    درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام مادرم وقتی...
  4. Elaha

    در حال تایپ رمان دختر تنهای شهر به قلم الهه دریس

    درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام مادرم وقتی...
  5. Elaha

    در حال تایپ Rooman

    پارت_1 درو باز کردم و دویدم سمت اتاق شیما از بچگی من کتک خورشون بودم نمیدونم منو از پرورشگاه اوردن یا... خلاصه اینکه هرچی خواستم دادن به شیما، شیما خواهر بزرگمه یه 1سال باهام اختلاف سنی داره من امسال درسام تموم میشن و ازاد میشم، اما چه ازادی! ازادی که همش با گریه و کتک باشه رو صد سال نمیخوام...
  6. دلارام

    پاییز دلگیر

    هواپاییزی وسرد شده بودمن هم روی برگ ها قدم میزدم صدای خش خش، برگها زیر پایم حس قشنگی بودکه ناگهان موجودی روکنارخودم حس کردم؛ یک توله سگ کوچولو بود که تابه صورتش نگاه کردم شروع کرد دنبال من دویدن من جیغ میزدم وای کمک وای مامان وای فقط حیغ میزدم،که دیدم اون توله سگ با صدای کسی از من فاصله گرفت به...
  7. Sani

    در حال تایپ رمان دردسر ساز | ساناز کاربر انجمن رمان فور

    خلاصه: سانازدختری که به طور ناگهانی با مردی تصادف میکنه، این مرد زخم خورده بود مردی از جنس تنهایی و غروری بی حد و مرز، حال باید ببینیم سرنوشت چه چیزی برای این دو رقم میزند...
  8. نیکی سا

    در حال تایپ رمان این شهر بوی مرگ میدهد | نیکیسا کاربر انجمن ناول فور

    خلاصه: ویرا بعد از مرگ مادرش دختری افسرده و زودرنج میشه و با بقیه آدمها روابطش رو کم میکنه. این موضوع تا ۲۰ سالگیش هم ادامه داره تا وقتی که وارد دانشگاه میشه و اتفاقات عجیبی براش رقم میخوره... غیر از ویرا پسری به اسم پنهان در یک شرکت بزرگ چرم‌سازی مشغول به کاره. زندگیه خوب و یکنواختی داره تا...
  9. Sepideh Rezaei

    دلنوشته هزارتوی زندگی

    فریاد می زدم ،چنگ می انداختم به جان زندگی ام و پتک فراموشی می زدم بر در و دیوار خاطراتم. دلم به حال خاطراتم می سوخت همچون طفلی بی نوا شیون میکردند ؛همان اندازه بی پناه،همان اندازه معصوم . اما محکوم بودند ! محکوم بودند به فراموشی به جرم داشتن بوی اشنایی غریبه. محکوم بودند. تا حلق اویز و شوندو در...
  10. تیام قربانی

    در حال تایپ قلب بی‌احساس من | تیام قربانی کاربر انجمن ناول فور

    نام رمان: قلب بی احساس من ژانر: طنز،کل‌کلی و عاشقانه نویسنده: تیام قربانی خلاصه رمان: خسته‌ام از زندگی تکراری، از حرف‌های تکراری، نیش و کنایه‌های تکراری، یک دختر چقدر ظرفیت داره؟!ا ز حرف‌ها! از نیش و کنایه‌ها! حرف‌هایی که تا عمق قلبت رو می‌سوزونه. گاهی از خودم می‌پرسم چرا من؟! مگه چیکار...
  11. هلیا فکوری

    برگزیده دلنوشته‌ی جانان | اثر هلیا فکوری کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه: عاشقم! عاشقی که تَبَش گرفتارم کرده! آری تَب‌دار عشقی گشتم که برایش تفریحی بیش نبودم! تفریحی که برای او مملوء از لذّت بود و برای من... !
  12. ماه تی تی

    از نگاه او | ماه تی تی کاربر انجمن ناول فور

    خلاصه: پیچیده است،زندگی همه اش پیچیده است... حتی اگر آسانش بگیریم و حتی اگر راحت باشد باز هم پیچیده است ؛حتی آنکس که خود را مانند کف دست صاف و صادق می پندارد،لایه های عمیقی از پیچیدگی شخصیت در وجودش نهفته است حتی دیوانه ها هم پیچیده اند، به راستی درکش برای خودمان نیز سخت است! ولی او نمی دانست...
  13. ک

    دلنوشته ما انسان‌ها | مهمان انجمن رمان فور

    مقدمه: ما انسان ها... فرق بین خوب و بد زندگی کردن را نمی‌دانیم! فرق محبت و کینه را نمی‌دانیم! فرق عشق و نفرت را نمی‌‌دانیم! فرق راستگویی و دروغگویی را نمی‌دانیم! فرق نیکی و بدی را هم نمی‌دانیم! چه کسی می‌تواند حدس بزند، که شاید هم میدانیم و خودمان را به ندانستن زده‌ایم!
  14. جانان:)

    در حال تایپ 『اخرین نگاھ عشق|elnaz.d کاربر انجمن رمان فور

    به نام حق 『اخرین نگاھ عشق』 مقدمه: تقدیر دست خداست درست ولی مگه خدا بهتون توان نداده؟ این همه عمر معنی تقدیر و شانس اشتباه بالا کشیدن پس بزارین من بگم تقدیر و شانس یعنی تو برو جلو شانستو امتحان کن خدا هم کمکت میکنه یه گوشه نشست و غم خوردن مگه تقدیره؟ خلاصه: بزار بره! -این انتقام سخته...
  15. ASHOOBNAJAFI

    منتخب کمک صدایم در نمی‌آید | ASHOOBNAJAFI کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه: خسته‌تر از دختر کبریت فروش، سرما را می‌بلعم در تمام روحم. می‌فهمی؟ می‌فهمی جان من؟ عروسک پوسیده‌ی من! لباس تزویرت را بر تن من بینداز. بازهم تو را در آغوش خالی‌تر شده‌ام می‌کشم و بعد بومی برای دردهایت، نیازم خواهد شد.
  16. ASHOOBNAJAFI

    متوسط پرواز آفرودیت| ASHOOBNAJAFI کاربر ناول فور

    مقدمه : من نمیخواهم تو مرا چونکه من هستم؛ دوست بداری... می‌خواهم مرا دوست بداری چون من یک زنم!
بالا پایین