• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

دلنگار

  1. حمیم!

    دلنوشته مغزنِشین | حمیم کاربر رمان‌فور

    بِسمِ هو نامِ اثر: مغزنشین نویسنده: حمیم ژانر: تراژدی خلاصه: انبوهی ز نسل ما، رو به گریختنیم. فرار و عقب‌نشین زِ حکم مغز، از دامنه‌ی کامیابی. این آغاز روایتی بود، که عده‌ای را مغزنشین کرد.
  2. Deyar

    تایپ دلنوشته مرده در قالب جسم

    نام دلنوشته:مرده در قالب جسم نام نویسنده:مرام فواضلی ژانر:تراژدی خلاصه: پیشینان گفتند:زندگی یک بار است،از آن لذت ببر،مرا به لذت دعوت می کند هنگامی آنها هیچ از زندگی شان لذت نبردند. چشم به جهان گشودم مرا با معرفت آشنا کردند،دنبال معرفت رفتم،جزء لاتلجی چیزی نبود.
  3. aurora

    مترسک های چوبی

    نامه ای به مترسک عزیز: دوست من سلام! امروز میخواهم چیزی را به تو بگویم که اگر پیش هم نوعان خود میگفتم من را به جرم توهین به خودشان در دادگاه خود محکوم و با قضاوت ها و حرف هایشان من را اعدام میکردند: من اگر جای تو بودم تا ابد خدارا بابت انسان نبودنم شکر میگفتم در دنیای انسان های که جایی برای...
  4. الف خ

    خاطره

    چشمام به پوست لطیف و قشنگت بوسه میزنه، دستام بین موهای پریشونت میچرخه و من به آرومی و لطافتت نفس میکشمت، تو وجودت گم میشم و تو تمام دنیامو احاطه میکنی... لب‌هام به آرومی چشمای بسته شده‌ات رو میبوسه و گیج و حیرون میشم از این همه زیبایی، دلم میخواد توی دریای موهات غرق بشم و حال عجیبم برام غیرقابل...
  5. الف خ

    دلنوشته خاطره

    صدای بارون میاد، میری پشت پنجره، رعد و برق اتاقو روشن میکنه و سایت رو دیوار میوفته، پنجره رو باز میکنی و باد موهاتو میرقصونه، میگم پنجره رو ببند دیوونه، پنجره رو همونجوری که بود رها میکنی، میای کنارم میشینی، دستام لای موهات میرقصه، بغلت میکنم که گرم بمونی، میخندی و میگی قولمون یادت رفت؟ باهم...
  6. الف خ

    دلنوشته خاطره

    روی زمین دراز میکشیم، زمین سنگی بدنمونو درد میاره، لباسامون از سِیلی که داره میاد خیسه، تو بغلم میگیرمت، سرتو به شونم میچسبونی،مچاله میشیم تو سرما، بارون بیشتر از قبل خیسمون میکنه، تو بیشتر تو بغلم فرو میری، نفس میکشمت، زندگی میکنمت، تمام من میشی♥️
  7. الف خ

    دلنوشته خاطره

    روی موج شکن راه میری، پات روی سنگای لق میره و با ترس نگاهم میکنی، میخندمو دستاتو میگیرم تا نیوفتی. راستش منم بعضی وقتا روی این موج شکن وقتی راه میرم حس میکنم زیر پام خالی میشه ولی خب تو که نمیدونی پس دستاتو میگیرم و تو بی خبر از ترس های من دل به راه کوتاهی میدی که میدونیم با دیدن مار باید جیغ...
  8. الف خ

    دلنوشته معجزه

    درد این است که این خلق را آزار نیست وز همه جای این شهر دگر آزاد نیست سرگشته و حیران تو در این شور ماندم دل به تو بستم و از مردم این شهر دور ماندم خون از چهره‌ی پریشانم بر جام شبت ریختی من از این سرگیجه‌، رنگ پریده ماندمو تو باختی چشم سرگردانم از پس چشمت گذشت تو ندانستی که این از فکرت گذشت که اگر...
  9. نارنجی

    دلنوشته گشایش‌ِ‌دریچه‌ی‌دوستی‌با‌گل‌ها

    یک دیالوگ از لئون هست که میگه: این گلدون تنها دوستمه، همیشه سبزه، ساکته، مثل خودمه و ریشه نداره. دوست شدن با گل‌ها یکی از بهترین نعمت هایی هست که داریم‌. اونا زنده‌ان و با اینکه صدایی ازشون درنمیاد به حرفامون گوش می‌دن.ممکنه مسخره به نظر بیاد اما با ناراحتیمون پژمرده می‌شن و با شادیمون ،...
  10. یسنا باقری

    دلنوشته نامه هایی به موج

    نام اثر : نامه هایی به موج نام نویسنده : یسنا باقری ژانر : عاشقانه، تخیلی خلاصه : خسته ام. مثل دریایی که موجش رفته، مثل دریایی که موجش عاشق ساحل شده
  11. Mobi bano

    چنگال دیو پلید!

    مقدمه: کاش جایی برای شکوفه زدن بود! برای بی پروا زیر باران رقصیدن بود! کاش جایی بود که بدون ترس ساز را میشد نواخت... آوازی همچو بلبل بدون شرط سر داد! چه خواستیم و چه شد؟ سزاوار آخر شد پوچی و پوچی!
  12. زیر باران

    دلنوشته درد‌های خاموش/ نویسنده: فاطمه مجیدی

    " به نام خدا" ** مقدمه** سکوت به معنی لال بودن نیست، به معنی غمی بزرگ توی قلبت هست که نمیشه به زبون آورد. بغض ناخواسته ...
  13. Mobi bano

    دلنوشته شاید که...

    شاید راه خود را گم کرده باشم ولی در راه تو هیچ گمراهی وجود ندارد تو تنها پنهان اشکار منی
  14. Tiam.M

    دلنوشته پروانه‌ی خواب

    مقدمه گشت و گزاریست بین گلها بوی رز و بوی یاس عشق تو،یک عشق خاص میدانستی،دوست داشتن رشوه نمی خواهد؟ عشق من،مالکیت نمی داند؟ چه بی ریا دوستت دارم! تو که خیالت،درهر برگ گل است تو که غروب چشمانت،در هر آسمان نشسته است
  15. Sepideh Rezaei

    دلنوشته هزارتوی زندگی

    فریاد می زدم ،چنگ می انداختم به جان زندگی ام و پتک فراموشی می زدم بر در و دیوار خاطراتم. دلم به حال خاطراتم می سوخت همچون طفلی بی نوا شیون میکردند ؛همان اندازه بی پناه،همان اندازه معصوم . اما محکوم بودند ! محکوم بودند به فراموشی به جرم داشتن بوی اشنایی غریبه. محکوم بودند. تا حلق اویز و شوندو در...
  16. هلیا فکوری

    برگزیده دلنوشته‌ی جانان | اثر هلیا فکوری کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه: عاشقم! عاشقی که تَبَش گرفتارم کرده! آری تَب‌دار عشقی گشتم که برایش تفریحی بیش نبودم! تفریحی که برای او مملوء از لذّت بود و برای من... !
  17. ک

    دلنوشته ما انسان‌ها | مهمان انجمن رمان فور

    مقدمه: ما انسان ها... فرق بین خوب و بد زندگی کردن را نمی‌دانیم! فرق محبت و کینه را نمی‌دانیم! فرق عشق و نفرت را نمی‌‌دانیم! فرق راستگویی و دروغگویی را نمی‌دانیم! فرق نیکی و بدی را هم نمی‌دانیم! چه کسی می‌تواند حدس بزند، که شاید هم میدانیم و خودمان را به ندانستن زده‌ایم!
  18. ASHOOBNAJAFI

    منتخب کمک صدایم در نمی‌آید | ASHOOBNAJAFI کاربر انجمن ناول فور

    مقدمه: خسته‌تر از دختر کبریت فروش، سرما را می‌بلعم در تمام روحم. می‌فهمی؟ می‌فهمی جان من؟ عروسک پوسیده‌ی من! لباس تزویرت را بر تن من بینداز. بازهم تو را در آغوش خالی‌تر شده‌ام می‌کشم و بعد بومی برای دردهایت، نیازم خواهد شد.
  19. ASHOOBNAJAFI

    متوسط پرواز آفرودیت| ASHOOBNAJAFI کاربر ناول فور

    مقدمه : من نمیخواهم تو مرا چونکه من هستم؛ دوست بداری... می‌خواهم مرا دوست بداری چون من یک زنم!
  20. . MaHta .

    دلنوشته دالان عشق | . MaHta . کاربر انجمن رمان فور

    «بسم رب العشق» نام اثر: دالان عشق نویسنده: مه.دخت مقدمه: این مسیر ، سراسر پیچش است؛ به راستی مقصد این دالان، قلب توست؟ فی‌الواقع عشقت مرا به آرامش نگاهت، متصل می‌نماید؟ یا...! دستانت،‌ دستانم را در این دالان مملوء از محنت و مشقت رها می‌کند؟ این دالان، به کدام سوی ختم می‌شود جان جانان؟!
بالا پایین