به زیر سایه‌ی زلف تو آمده‌ست دلم
به غم بگوی که این خسته در پناه من است
هوشنگ ابتهاج
به غم بگوی که این خسته در پناه من است
هوشنگ ابتهاج
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل
داغی که نمی‌بینی، دردی که نمی‌دانی
رهی معیری
داغی که نمی‌بینی، دردی که نمی‌دانی
رهی معیری
در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشم ،
همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند ...!
شهریار
همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند ...!
شهریار
من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
سعدی
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
سعدی
فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوست
گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست
فاضل نظرى
گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست
فاضل نظرى
آری! همه باخت بود سرتاسرِ عمر
دستی که به گیسوی تو بُردم، بُردم
هوشنگ ابتهاج
دستی که به گیسوی تو بُردم، بُردم
هوشنگ ابتهاج
بسته است ره سرایت از بس
افتاده بر آستان خریدار
محتشم کاشانی
افتاده بر آستان خریدار
محتشم کاشانی
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
مولوی
پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
مولوی
زان شبی که وعده کردی روز بعد
روز و شب را می شمارم روز و شب
مولوی
روز و شب را می شمارم روز و شب
مولوی
اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند
هرگز کسی هر آنچه که می گفت؛ آن نبود!
امید صباغ نو
هرگز کسی هر آنچه که می گفت؛ آن نبود!
امید صباغ نو