آه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک
دید این شیوه مردم کشی و یاد گرفت!
هوشنگ ابتهاج
دید این شیوه مردم کشی و یاد گرفت!
هوشنگ ابتهاج
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
جایت کنون نباشد،
جز در کنارِ اغیار
یاد آن زمان که بی‌ما؛
جایی نمی‌نشستی....
مشتاق اصفهانی
جز در کنارِ اغیار
یاد آن زمان که بی‌ما؛
جایی نمی‌نشستی....
مشتاق اصفهانی
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی...
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
سعدی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
سعدی
بارت بکشم که مردِ معنی
در باختْ سر و سپر نینداخت
جان داد و درون به خلق ننمود
خون خورد و سخن به در نینداخت...
سعدی
در باختْ سر و سپر نینداخت
جان داد و درون به خلق ننمود
خون خورد و سخن به در نینداخت...
سعدی
بی‌موجب از او رنجم و بی‌وجه کنم صلح
این ها نکنم عاشقِ دیوانه نباشم...
وحشی بافقی
این ها نکنم عاشقِ دیوانه نباشم...
وحشی بافقی
گفتم چشمم! گفت به راهش می‌دار
گفتم جگرم! گفت پر آهش می‌دار
گفتم که دلم! گفت چه داری در دل؟
گفتم غم تو! گفت نگاهش می‌دار!
ابوسعید ابوالخیر
گفتم جگرم! گفت پر آهش می‌دار
گفتم که دلم! گفت چه داری در دل؟
گفتم غم تو! گفت نگاهش می‌دار!
ابوسعید ابوالخیر
گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی
جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست...
حسین زحمتکش
جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست...
حسین زحمتکش
تا سـحر بـا کُتـب و جـزوه بجـنگی آخــر
فـکـر او صُبـح جــلو دارِ نِوشــتَـن باشَــد
شاهین پورعلی اکبر
فـکـر او صُبـح جــلو دارِ نِوشــتَـن باشَــد
شاهین پورعلی اکبر
غیر را سر چو به زانویِ تفکر نگرم
سوزم از غم؛ که مبادا به خیالِ تو بُوَد....
شیدای اصفهانی
سوزم از غم؛ که مبادا به خیالِ تو بُوَد....
شیدای اصفهانی
در قفلِ فرو بسته‌ی غم‌های دل خویش
آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم
فیاض لاهیجی
آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم
فیاض لاهیجی