دستی كه به دست من بپیوندد نیست
صبحی كه به روی ظلمتم خندد، نیست
زنجیر، فراوانِ فراوان، اما
چیزی كه مرا به زندگی بندَد، نیست...
حسین منزوی
صبحی كه به روی ظلمتم خندد، نیست
زنجیر، فراوانِ فراوان، اما
چیزی كه مرا به زندگی بندَد، نیست...
حسین منزوی
-
برای تایپ رمان خود اینجا کلیک کنید.
-
برای یافتن رمان های بی نام کلیک کنید.
مجموعه شعر تایپیک جامع شاه بیت.
- نویسنده موضوع Sara
- تاریخ شروع
فریاد که از شش جهتم راه ببستند...
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
حافظ
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
حافظ
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
سعدى
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
سعدى
ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم
از آخرت بُریده ز دنیا گذشته‌ایم
گشته است در میانه رَوی عمر ما تمام
ما از پل صراط همین جا گذشته‌ایم...
صائب تبریزی
از آخرت بُریده ز دنیا گذشته‌ایم
گشته است در میانه رَوی عمر ما تمام
ما از پل صراط همین جا گذشته‌ایم...
صائب تبریزی
بردی از یادم
بر این ماتم عزادارم هنوز
اعترافی تلخ خواهی؟
دوستت دارم هنوز
بتول مبشری
بر این ماتم عزادارم هنوز
اعترافی تلخ خواهی؟
دوستت دارم هنوز
بتول مبشری
آمدم یاد ِتو از دل،
به برونی فِکنم، دل برون گشت
ولی، یادِ تو با ماست هنوز
اخوان ثالث
به برونی فِکنم، دل برون گشت
ولی، یادِ تو با ماست هنوز
اخوان ثالث
گویند که هر تیره‌شبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره‌ی ما را
طبیب اصفهانی
گویا سحری نیست شب تیره‌ی ما را
طبیب اصفهانی
فرقی نداره تو بهار یا پاییز
چتر یه اختراعِ احمقانه ست....
حامد عسکری
چتر یه اختراعِ احمقانه ست....
حامد عسکری
درونِ خانه،خزان و بهار یک رنگ است
ز خویش خیمه بُرون زَن، بهار را دریاب
صائب تبريزی
ز خویش خیمه بُرون زَن، بهار را دریاب
صائب تبريزی
ای کاش که دکتر بشناسد مرضم را
یک تو وسطِ اینهمه دارو بنویسد....
الهه سلطانی
یک تو وسطِ اینهمه دارو بنویسد....
الهه سلطانی