• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار حسین منزوی.

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
كدام عید و كدامین بهار ؟ با چه امید ؟
كه با نبود تو نومیدم از رسیدن عید
تو نرگس و گل سرخ و بنفشه ای ورنه
اگر تو باغ نباشی گلی نخواهم چید
به زینت سر گیسوی تو نباشد اگر
شكوفه ای ز سر شاخه ای نخواهم چید
نفس مبادم اگر در شلال گیسوی تو
كم از نسیم بود در خلال گیسوی بید
به آتش تو زمان نیز پاك شد ورنه
چگونه دست رسد با زمان به فرصت وصل
مرا به مهلت اندك تو را به عهد بعید ؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
آیا من این تنم ؟ این تن در حال رفتنم ؟
یا روح من كه گرد تو پر می زند منم ؟
من هر دوم به روح و تن آكنده وار تو
اینگونه كز تو می روم و جان نمی كنم
ای یار ! تازیانه ی تو هم نوازش است
اینسانكه از تو می خورم و دم نمی زنم
كرمم در آرزوی پریدن نه عنكبوت
تاری كه می تنم همه بر خویش می تنم
شاید به ناخنی بخراشم تنی ، ولی
چون تیغی آختم ، به دل خویش می زنم
روشن چراغ صاعقه ات باد همچنان
ای آنكه هیچ رحم نكردی به خرمنم
هر چند زخمخورده ی رنجم . به جای شكر
در پیش عشق طرح شكایت نیفكنم
اما چگونه با تو نگویم كه جا نداشت
بیگانه وار ، راه ندادن به گلشنم
با این سرود سبز سزاوار من نبود
باغی كه ساختید ز سیمان و آهنم
ای آنكه شیونم نشنیدی به گوش دل
این شیوه باد ، تا بنشینی به شیونم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
ما می توانستیم زیباتر بمانیم
ما می توانستیم عاشق تر بخوانیم
ما می توانستیم بی شك ... روزی ... اما
امروز هم آیا دوباره می توانیم ؟
ای عشق ! ای رگ كرده ی اندام میش مادر
دور از تو ما ، این برگان بی شبانیم
ما نیمه های ناقص عشقیم و تا هست
از نیمه های خویش دور افتادگانیم
با هفتخوان این تو به تویی نیست ، شاید
ما گمشده در وادی هفتاد خوانیم
چون دشنه ای در سینه ی دشمن بكاریم ؟
مایی كه با هر كس به جز خود مهربانیم
سقراط را بگذار و با خود باش . امروز
ما وارثان كاسه های شوكرانیم
یك دست آوازی ندارد نازنینم
ما خامشان این دست های بی دهانیم
افسانه ها ،‌میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان كوچك بی داستانیم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
مرا ، آتش صدا كن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش هایت
مرا اندوه بشناس و كمك كن تا بیامیزم
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
مرا روی بدان و یاری ام كن تا در آویزم
به شوق جذبه وارت تا فرو ریزم به دریایت
كمك كن یك شبح باشم مه آلود و گم اندرگم
كنار سایه ی قندیل ها در غار رؤیایت
خیالی ، وعده ای ،‌وهمی ، امیدی ،‌مژده ای ،‌یادی
به هر نامه كه خوش داری تو ،‌ بارم ده به دنیایت
اگر باید زنی همچون زنان قصه ها باشی
نه عذرا را دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت
كه من با پاكبازی های ویس و شور رودابه
خوشت می دارم و دیوانگی های زلیخایت
اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی
كمك كن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت
كمك كن مثل ابلیسی كه آتشوار می تازد
شبیخون آورم یك روز یا یك شب به پروایت
كمك كن تا به دستی سیب و دستی خوشه ی گندم
رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت
مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
كه كامل می شود با نیمه ی خود ، روح تنهایت
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
حرفی بزن جان آستین سوی تومی افشاندم
چیزی بگو عشق از كمین بوی تو می باراندم
حرفی بزن چیزی بگو كاین بغض در من بشكند
بغضی كه دارد از درون دور از تو می تركاندم
با من تو امروزی نئی تا از كئی ؟ می بینمش
عشق است و با لالای تو گهواره می جنباندم
وقتی اشارت از سر انگشت اهرم می كنی
چون صخره ی كور و كری سوی تو می غلطاندم
با چشم و دل چون سر كنم الا كه در تملیك تو
كاین زان تو می بیندم و آن زان تو می داندم
هم خود مگر برگیری ام از خاك و تا منزل بری
وقتی كه پای راهوار از كار در می ماندم
از تو چگونه بگسلم وقتی خیالت با دلم
می پیچد و از هر طرف سوی تو می پیچاندم
گرداب و ساحل هر چه ای حكم من سرگشته ای
وقتی قضا از هر كجا سوی شما می راندم
شور دل شوریده را من با چه بنشانم كه عشق
با هر چه پیشش می رسد ، سوی تو می شوراندم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
حكمم از زمین رها شدن نبود
سرنوشت من خدا شدن نبود
از هزار چوب خیزران یكی
در قواره ی عصا شدن نبود
گیرم استخوان به نیش هم كشید
سگ به جوهر هما شدن نبود
از چهل در طلسم قصه ام
هیچ یك برای واشدن نبود
تو در آینه شما شدی ولی
با منت توان ما شدن نبود
آری آشنا شدن هم از نخست
جز به خاطر جدا شدن نبود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
آب آرزو نداشت به غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن
می خواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانكه تن رها شدن از خویش و جان شدن
آهن به فكر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبونه های زمان امتحان شدن
تاوان آشیانه به دوشی نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل چمان شدن
آنانكه كینه ور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند به جز مهربان شدن
باران من ! گدایی هر قطره ی تو را
باید نخست در صف دریادلان شدن
با خاك آرزوی قدح گشتن است و بس
و آنگه برای جرعه ای از تو دهان شدن
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
ریشه در خون دلم برده درختی كه من است
من كه صد زخمم از این دست و تبرها به تن است
ای غریبان سفر كرده ! كدامین غربت
بدتر از غربت مردان وطن دروطن است ؟
چاه دیگر نه همان محرم اسرار علی
چاه مرگی است كهپنهان به ره تهمتن است
این نه آب است روان پای درختان دیگر
جو به جو خون شهیدان چمن در چمن است
و آنچه در جنگل از اطلال و دمن می بینی
مدفن آنهمه جان بر كف خونین كفن است
بی نیازند ز غسل و كفن .اینان را غسل
همه از خون و كفن ها همه از پیرهن است
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان من
كوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یك درد ماندگار! بلیت به جان من
می سوزم از تبی كه دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله كن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
كاین شهر از تو می شنود داستان من
خاكستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری كه آتش زرتشت از آن من
زین پیش اگر كه نصف جهان بود بعد از این
با تو شود تمام جهان اصفهان من
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بانوی اساطیر غزل های من اینست
صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست
گفتم كه سرانجام به دریا بزنم دل
هشدار دل! این بار ، كه دریای من اینست
من رود نیاسودنم و بودن و تا وصل
آسودگی ام نیست كه معنای من اینست
هر جا كه تویی مركز تصویر من آنجاست
صاحبنظرم علم مرایای من اینست
گیرم كه بهشتم به نمازی ندهد دست
قد قامتی افراز كه طوبای من اینست
همراه تو تا نابترین آب رسیدن
همواره عطشناكی رؤیای من اینست
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست
دیوانه به سودای پری از تو كبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست
خرداد تو و آذر من بگذر و بگذار
امروز بجشوند كه سودای من اینست
دیر است اگر نه ورق بعدی تقویم
كولاكم و برفم همه فردای من اینست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
بالا پایین