• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار جامی.

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
به نام آنکه نامش حرز جان‌هاست
ثنایش جوهر تیغ زبان‌هاست
زبان در کام، کام از نام او یافت
نم از سرچشمهٔ انعام او یافت
خرد را زو نموده دم به دم روی
هزاران نکتهٔ باریک چون موی
فلک را انجمن‌افروز از انجم
زمین را زیب انجم ده به مردم
مرتب‌ساز سقف چرخ دایر
فراز چار دیوار عناصر
قصب‌باف عروسان بهاری
قیام‌آموز سرو جویباری
بلندی‌بخش هر همت‌بلندی
به پستی‌افکن هر خودپسندی!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
به طاعت‌گیر پیران ریاکار
انیس خلوت شب‌زنده‌داران
رفیق روز در محنت‌گذاران
ز بحر لطف او ابر بهاری
کند خار و سمن را آبیاری
وجودش آن فروزان آفتاب است
که ذره ذره از وی نوریاب است
ز بام آسمان تا مرکز خاک
اگر صد پی به پای وهم و ادراک،
فرود آییم یا بالا شتابیم
ز حکمش ذره‌ای بیرون نیاییم
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
الهی غنچهٔ امید بگشای!
گلی از روضهٔ جاوید بنمای
بخندان از لـ*ـب آن غنچه باغم!
وزین گل عطرپرور کن دماغم!
درین محنت‌سرای بی مواسا
به نعمت‌های خویش‌ام کن شناسا!
ضمیرم را سپاس اندیشه گردان!
زبانم را ستایش‌پیشه گردان!
ز تقویم خرد بهروزی‌ام بخش!
بر اقلیم سخن فیروزی‌ام بخش!
دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج
ز گنج دل زبان را کن گهر سنج!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
تنبلی نافهٔ طبع مرا ناف
معطر کن ز مشکم قاف تا قاف!
ز شعرم خامه را شکرزبان کن!
ز عطرم نامه را عنبرفشان کن!
سخن را خود سرانجامی نمانده‌ست
وز آن نامه بجز نامی نمانده‌ست
درین خم‌خانهٔ شیرین‌فسانه
نمی‌یابم نوایی ز آن ترانه
حریفان باده‌ها خوردند و رفتند
تهی‌خم‌ها رها کردند و رفتند
نبینم پختهٔ این بزم، خامی
که باشد بر کف‌اش ز آن باده، جامی
بیا رها کن شرمساری!
ز صاف و درد پیش آر آنچه داری
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
جامی از گفت و گو ببند زبان!
هیچ سودی ندیده، چند زیان؟
پای کش در گلیم گوشهٔ خویش!
دست بگشا به کسب توشهٔ خویش!
روی دل در بقای سرمد باش!
نقد جان زیر پای احمد پاش!
فیض ام‌الکتاب پروردش
لقب امی خدای از آن کردش
لوح تعلیم ناگرفته به بر
همه ز اسرار لوح داده خبر
قلم و لوح بودش اندر مشت
ز آن نفر سودش از قلم انگشت
از گنه شست دفتر همه پاک
ورقی گر سیه نکرد چه باک؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بر خط اوست انس و جان را سر
گر نخواند خطی، از آن چه خطر؟
جان او موج خیز علم و یقین
سر لاریب فیه اینست، این!
قم فانذر، حدیث قامت او
فاستقم، شرح استقامت او
جعبهٔ تیر مارمیت، کفش
چشم تنگ سیه دلان، هدفش
وصف خلق کسی که قرآن است
خلق را وصف او چه امکان است؟
لاجرم معترف به عجز و قصور
می‌فرستم تحیتی از دور
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
قصهٔ عاشقان خوش است بسی
سخن عشق دلکش است بسی
تا مرا هوش و مستمع را گوش
هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟
هر بن موی، صد دهانم باد!
هر دهان، جای صد زبانم باد!
هر زبانی به صد بیان گویا
تا کنم قصه‌های عشق املا
آنکه عشاق پیش او میرند،
سبق زندگی از او گیرند،
تا نمیری نباشی ارزنده
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
که به انفاس او شوی زنده
هست ازین مردگی مراد مرا
آنکه خواهند صوفیان به فنا
نه فنایی که جان ز تن برود
بل فنایی که ما و من برود
شوی از ما و من به کلی صاف
نشود با تو هیچ چیز مضاف
نزنی هرگز از اضافت دم
از اضافت کنی چون تنوین رم
هم ز نو وارهی و هم ز کهن
نگذرد بر زبانت گاه سخن:
«کفش من»، «تاج من»، «عمامهٔ من»
«رکوهٔ من»، «عصا و جامهٔ من»
زآنکه هر کس که از منی وارست
یک من او را هزار من بارست
صد من‌اش بار بر سر و گردن،
به که یک بار بر زبانش من!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بشنو، ای گوش بر فسانهٔ عشق!
از صریر قلم ترانهٔ عشق!
قلم اینک چو نی به لحن صریر
قصهٔ عشق می‌کند تقریر
عشق، مفتاح معدن جودست
هر چه بینی، به عشق موجودست
حق چو حسن کمال اسما دید
آنچنان‌اش نهفته نپسندید
خواست اظهار آن کمال کند
عرض آن حسن و آن جمال کند
خواست تا در مجالی اعیان
سر مستور او رسد به عیان
چون ز حق یافت انبعاث این خواست
فتنهٔ عشق و عاشقی برخاست
هست با نیست، عشق در پیوست
نیست، ز آن عشق، نقش هستی بست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بعد شش سال، معتمر، یا هفت
به سر روضهٔ نبی می‌رفت
راه عمدا بر آن دیار افگند
بر سر قبرشان گذار افگند
دید بر خاک آن دو انده‌مند
سر کشیده یکی درخت بلند
چون به عبرت نگاه کرد در آن
دید خط‌های سرخ و زرد بر آن
بود زردی ز رویشان اثری
سرخی از چشم خونفشان خبری
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین