• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

تکمیل شده دلنوشته هیچکس نمی‌داند | حزین کاربر انجمن ناول فور.

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بیاید قولی بدهیم.
قول مردانه!
بیایید قول بدهیم دست از سر هم برداریم.
باور کنید بعضی‌هایمان گناه داریم.
آنقدر جان‎‌مان خسته‌است که قوای پاسخ ندارد.
بیایید قول بدهیم طلبکار هم نباشیم، طلبکار نبودن، طلبکار بی‌حوصله بودن، طلبکار حال بد داشتن.
قول بدهیم دیگر چشم نبندیم و با عنوان «رک‌گویی» هرچه در مغزمان‌ هست رها کنیم در صورت طرف مقابل‌مان.

بیایید باور کنیم کلمات، برای شکستن دلی خطرناک‌تر از هرچیز هستند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
همکاری کائنات تحسین برانگیز است!
چنان دست بر دست هم می‌دهند که در عجب می‌مانی!
و تو هستی و جهانی که همه متفق یادآوری درد‌هایت هستند.
جهانی که کافیست لحظه‌ای خیال حال خوش داشته باشی،
کافیست لحظه‌ای بیخیال آن بغضی که چون بختک بر گلویت است شوی،
رها شدی از جبر زمانه!
آنچنان به رویت می‌آورند که در حکمتش می‌مانی که آخر چطور می‌شود؟!
قسم می‌خورم دیگر این دنیا جای زندگی نیست.
دنیایی که کائناتش بر لج افتاده‌اند!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
چنین نومید و افسرده چِرایید؟
مگر نمی‌دانستید؟!
پس از عمری سر زیر برف کردن،
امروز از ضربه‌ی گرانِ پتکِ حقیقت، گیجید؟
مگر تا کنون نمی‌دانستید؟
پس از این پس بدانید،
برحذر باشید،
که دنیا،
محفل بالماسکه‌ی مضحک و تلخی‌ست.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
پس اين‌ها همه اسمش زندگي است.
دلتنگي‌ها دل خموشي‌ها ثانيه‌ها دقيقه‌ها
حتي اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمي كه برايت نوشته‌ام برسد.
ما زنده‌ايم چون بيداريم
ما زنده‌ايم چون مي‌خوابيم
و رستگار و سعادتمنديم، البته تنها تعداد معدودی از ما!
خدا را شکر که هنوز بر گستره‌ی ويرانه‌هاي وجودمان پانشيني

براي گنجشک عشق باقي گذاشته‌ايم، گرچه برخی‌ها فقط به خاطر شکار‌ کردنشان این کار را می‌کنند!
آری زنده‌ایم اما ز اوج سقوط کردیم، البته اصـلاً گله‌ای نیست از ما کـه گـذشـت، مـردنمـان مسئله‌ای نیـست؛ اما ای کاش همان اول کسـی می‌آمـد و م‍ی‌گفت که تا اشک و پشیمانی، در زندگی فاصله‌ای نیست. بنده‌ هم از این وادیِ تقدیر خسته شد و رفت؛ زنـهـار! که در این وادی، دگر غـلغـله‌ای نیـست!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
به دوستی گفتم: چرا ديگر خروس‌تان نمي‌خواند؟!
گفت: همسايه‌ها شاكی بودند كه صبح‌ها ما را از خواب خوش بيدار می‌كند، ما هم سرش را بُريديم. آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم را بيدار كند؛ سرش را خواهند بُريد.
در دنیایی كه همه از مرغ تعريف می‌كنند نامی از خروس نيست، زيرا همه به‌فكر سير شدن هستند، نه بفكر بيدار شدن!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
آيا به ياد داريد كه در دوره حيات از دست شخصيت خودتان و آنچه كه نامش را «من» مي‌گذاريد، چقدر آسيب ديده‌ايد؟ تمام اوقات تلخي‌ها، رنج‌ها، زيان‌ها، بدبختي‌ها و ناكامي‌هاي شما در طول مدت حيات از دست همين «من» بوده است!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
ما آدم‌ها، عادت داريم بي دليل، دلِ اطرافيان را بشكنيم!
انگار كور شده‌ايم.
خوبي‌هايي كه در حقمان شده است را ناديده مي‌گيريم و با آن‌هايي كه دوستمان دارند، همچون غريبه رفتار مي‌كنيم اما برعكس، آن‌هايي كه كم محلي مي‌كنند و برايمان ارزشي قائل نيستند را از دسته‌ي اول بيشتر دوست مي‌داريم.
به راستي ديوانه نيستيم؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
زندگی زنگ زده‌ام، کوک شد. به‌گونه‌ای آراسته شد که در مخیله،‌ گنجیده نخواهد شد. عازم شدم تا اعتبارم را باری دیگر احیاء کنم ولی خود احیاء شدم. زنده‌ بودن را یافتم و اعتبارم را به نفس کشیدنم بخشیدم. گاهی خوشی‌های زیاد، کابوس‌هایی است که چشم‌هایمان را محدود می‌کند و احساس حقارت را در وجودمان پررنگ، شاید یک تلنگر باعث پیدایش وجودی من شد! هر‌چه که بود بینش مرا وسعت بخشید.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
زمان نیز می‌داند می‌گذرد شب و روزی را که در آن تبسم کرده‌ایم و به هنگامی که تیمار می‌شویم، گویی فام‌های آسمان را خاموش می‌کنند. بی‌راه هم نیست در این تاریکی شب خود را به خواب رویایی بسپاریم تا به امید روزنه‌ای روشنی که صبح‌ها بر تایکی و خاموشی پیروز می‌شود، ما نیز به آرزوی دریچه‌ای، دردها و غم‌هایمان را به ظلمت خواهیم سپرد. شاید سپیده دمی پر از خوش‌حالی در انتظارمان باشد و ما حسرت حال را نیز بکشیم. می‌ترسم روشنایی را به دل سیاهی بیاورم و اهریمنی را نیز بر سر خود آوار کنم. احساس وهم در این تاریکی در دلم رسوخ می‌کند ولی به خود وعده می‌دهم که سیاهی نیز رنگی از رنگ‌های خداست. شاید دلم باید همرنگش شود تا این ترس از بین رود. ترسی که در سینه دارم نمکی است که زخم‌های قلبم را با او التیام می‌دهم. نمی‌دانم. اما می‌دانم من نیز حال؛ جزئی از این سیاهی خواهم بود.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بادهای دوره گرد، به حراج گذاشته‌اند آخرین برگ‌های مرا.آنقَدَر مرگ را زندگی کرده‌ام؛ که بوی کفن می‌دهد پیراهنم!
مردم به تماشای ریختنم آمده‌اند و از سنگِ حضورم لگدکنان عبور می‌کنند. زندگی دامنش را از غبارِ « من » می‌تکاند و آموخته‌ام، رویاهای کودکی‌ام دوامی ندارند. به قلّه‌ی زوال رسیده‌ام. مرگ، دست‌های مرا بالا می‌بَرَد وَآب از آبِ زندگی تکان نمی‌خورَد! شب، زوزه‌کنان، بردنم را به در و دیوارِ شهر می‌کوبد وَ هیچ پنجره‌ای برای ماندنم؛ باز نمی‌شود. فاتحه‌ام را خوانه‌اند، باید بروم...!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین