• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

مجموعه شعر اشعار منوچهری.

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
هفتاد منی گرز شه شیر شکارست

از چوب بدی تخت سلیمان پیمبر

وین تخت شه مشرق از زر عیارست

گویند که آن تخت ورا باد ببردی

وین نزد من ای دوست نه فخرست و نه عارست

زیرا که هر آن چیز که باشد برباید

باشد سبک و هر چه سبک باشد خوارست

ار روی ملوکانش هر روز نشاطست

وز کیسهٔ شاهانش هر روز نثارست

هر چند که خوبست، درو خوبترین چیز

دیدار شه پیلتن شیرشکارست

آمد ملکا عید و می لعل همی‌گیر

کاین می سبب رستن بنیان ضرارست

می بر تو حلالست که در دار قراری

وان را بزه باشد که نه در دار قرارست

تا خاک فروتر بود و نار زبرتر

تا پیش هوا نار و هوا از پی نارست

گوشت به سوی نوش جهانگیر بزرگست

چشمت به سوی آن صنم باده گسارست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست

نه ابرست و نه خورشید، نه بادست و نه گردست

بیار ای بت کشمیر، ش*ر..اب کهن پیر

بده پر و تهی گیر که مان ننگ و نبردست

از آن باده که زردست و نزارست ولیکن

نه از عشق نزارست و نه از محنت زردست

به جان اندر قوتست و به مغز اندر مشکست

به چشم اندرنورست و به روی اندر، وردست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست

خلدست ولیکن نه درو جوی عقارست

چون ابروی معشوقان با طاق و رواقست

چون روی پریرویان با رنگ و نگارست

بازیگه شمس و قمر و ببر و هزبرست

منزلگه جود و کرم و حلم و وقارست

از روی سلاطینش هر روز بساطست

وز بو*س*هٔ شاهانش هر روز نثارست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
سپیده‌دم که وقت کار عامست

نبیذ غارجی رسم کرامست

مرا ده ساقیا جام نخستین

که من مخمورم و میلم به جامست

ولیکن لختکی باریکتر ده

نبیذ یکمنی دادن کدامست

نماز بامدادان کرد باید

سه جام یکمنی خوردن حرامست

چو وام ایزدی بنهاده باشم

مرا ده ساتگینی بر تو وامست

چنانکه باز نشناسد امامم

رکوعم را رکوعست ار قیامست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
خوشا جام میا، خوشا صبوحا

خوشا کاین ماهرو ما را غلامست

دو زلفش دو شب و دو خال مشکین

ظلام اندر ظلام اندر ظلامست

صبوح از دست آن ساقی صبوحست

مدام از دست آن دلبر مدامست

غلام و جام می را دوست دارم

نه جای طعنه و جای ملامست

همی‌دانم که این هر دو حرامند

ولیکن این خوشیها در حرامست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
المنة لله که این ماه خزانست

ماه شدن و آمدن راه رزانست

از بسکه درین راه رز انگور کشانند

این راه رز ایدون چو ره کاهکشانست

چون قوس قزح برگ رزان رنگبر نگند

در قوس قزح خوشهٔ انگور گمانست

آبی چو یکی کیسگکی از خز زردست

در کیسه یکی اندامٔ کافور کلانست

واندر دل آن اندامٔ کافور ریاحی

ده نافه و ده نافگک مشک نهانست

وان سیب بکردار یکی مردم بیمار

کز جملهٔ اعضا و تن او را دو رخانست

یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ

این را هیجان دم و آن را یرقانست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
وان نار همیدون به زنی حامله ماند

واندر شکم حامله مشتی پسرانست

تا می نزنی بر ز میش، بچه نزاید

چون زاد بچه، زادن و خوردنش همانست

مادر، بچه‌ای، یا دو بچه زاید یا سه

وین نار چرا مادر سیصد بچگانست

مادر بچه را تا ز شکم نارد بیرون

بستر نکند، وین نه نهانست عیانست

اندر شکم او خود بچه را بسترکی زرد

کرده‌ست و بدو در ز سر بچه نشانست

اکنون صفت بچهٔ انگور بگویم

کاین هر صفتی در صفت او هذیانست

انگور بکردار زنی غالیه رنگست

و او را شکمی همچو یکی غالیه دانست

اندر شکمش هست یکی جان و سه تا دل

وین هر سه دل او را ز سه پاره ستخوانست

گویند که حیوان را جان باشد در دل

و او را ستخوانی دل وجانست و روانست

جان را نشنیدم که بود رنگ، ولی جانش

همرنگ یکی لاله که در لاله‌ستانست

جان را نبود بوی خوش و بوی خوش او

چون بوی خوش غالیه و عنبر و بانست

انگور سیاهست و چوماهست و عجب نیست

زیرا که سیاهی صفت ماه روانست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
عیبیش جز این نیست که آبستن گشته‌ست

او نوز یکی دخترکی تاز جوانست

بی شوی شد آبستن، چون مریم عمران

وین قصه بسی طرفه‌تر و خوشتر از آنست

زیرا که گر آبستن مریم به دهان شد

این دختر رز را، نه لبست و نه دهانست

آبستنی دختر عمران به پسر بود

آبستنی دختر انگور به جانست

آن روح خداوند همه خلق جهان بود

وین راح خداوند همه خلق جهانست

گر قصد جهودان بد در کشتن عیسی

در کشتن این، قصد همه اهل قرانست

آن را بگرفتند و کشیدند و بکشتند

وین را بکشند و بکشند، این به چه سانست

آن، زنده یکی را و دو را کرد به معجز

وین، زنده‌گر جان همه خلق زمانست

ناکشتهٔ کشته صفت روح قدس بود

ناکشتهٔ کشته صفت این حیوانست

آن را، نگر از کشتن آنها چه زیان بود
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
این را، نگر از کشتن اینها چه زیانست

آن را، پس سختی ز همه رنج امان بود

وین را، پس سختی ز همه رنج امانست

آن را به سماوات مکان گشت و مر این را

بر دست امیران و وزیرانش مکانست

چون دست وزیر ملک شرق که دستش

از باده گران نیست، که از جود گرانست

شمس الوزرا احمد عبدالصمد آنکو

شمس‌الوزرا نیست که شمس الثقلانست

آن پیشرو پیشروان همه عالم

چون پیشرو نیزهٔ خطی که سنانست

مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک

مهتر به دو کوچک، به دلست و به زبانست

درانه و دوزان به سر کلک نیابی

درانه و دوزان به سر کلک و بنانست

اندر کرمش، هر چه گمان بود یقین شد

واندر نسبش، هر چه یقین بود گمانست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,977
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
خردش نگرش نیست، که خردک نگرشنی

در کار بزرگان همه ذلست و هوانست

دینار دهد، نام نکو باز ستاند

داند که علی حال زمانه گذرانست

مرحاشیهٔ شاه جهان را و حشم را

هم مال دهنده‌ست و هم مال ستانست

زیرا که ولایت چو تنی هست و درآن تن

این حاشیه شاه رگست و شریانست

دستور طبیبست که بشناسد رگ را

چون با ضربان باشد و چون بی‌ضربانست

چون با ضربانست کند قوت او کم

ورکم نکند، بیم خناق از هیجانست

چون بی‌ضربان باشد، نیرو دهد او را

ورنه دل ملکت را بیم یرقانست

این کار وزارت که همی‌راند خواجه

نه کار فلان بن فلان بن فلانست

بود آن همگان را غرض و مصلحت خویش

این را غرض و مصلحت شاه جهانست

هرگز ندهد خردمنش را بر خود راه

کز خردمنش محتشمانرا حدثانست

از پشه عنا و الم پیل بزرگست

وز مور، فساد بچهٔ شیر ژیانست

خسرو تنهٔ ملک بود او دلهٔ ملک

ملکت چو قرآن، او چو معانی قرانست

ملکت چو چراگاه و رعیت رمه باشد

جلاب بود خسرو و دستور شبانست

لشکر چو سگان رمه و دشمن چون گرگ

وین کار سگ و گرگ و رمه با رمه بانست

ما را رمه‌بانیست نه زو در رمه آشوب

نه ایمن ازو گرگ و نه سگ زو به فغانست

هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی

با آنکه بداندیش بود، سخت کمانست

تا بر بم و بر زیر نوای گل نوش است

تا بر گل بربار خروش ورشانست

عمر و من او را نه قیاس و نه کران باد

چون فضل و منش را نه قیاس و نه کرانست

بادا به بهار اندر چندانکه بهارست

بادا به خزان اندر چندانکه خزانست
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین