"نقد رمان وانگهی وارونگی"
ضمن سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده ی گرامی انجمن ناول فور؛ نقد زیرین صرفا جهت کمک به بهبود قلم و سطح کیفی رمان شماست.
🔸نام رمان🔸
در وهله ی اول، نام انتخابی برای رمان باید به طور همزمان دارای ویژگی های زیر باشه:
1- تکراری نباشه ( بهتره از کلمات عمومی در دستور زبان استفاده نشه و به جاش از مترادف ها کمک گرفته بشه)
2-در نگاه مخاطب جذاب باشه و بین اثر و ذهن خواننده کشش ایجاد کنه
3-اندازه ی مناسبی داشته باشه ( نه خیلی طولانی و نه خیلی کوتاه)
4- خاصیت ماندگاری در ذهن رو دارا باشه ( استفاده از کلمات بیش از اندازه سخت و غیر مرسوم نه تنها جذاب نیست بلکه باعث ایجاد یک نوع گسل ذهنی بین اثر و مخاطب رمان میشه )
5- ارتباط مناسبی با مضمون و خط فکری داستان داشته باشه.
حالا بر اساس ویژگی هایی که گفتم، اسم رمان به طور میانگین 50 درصد جذابیت رو در ذهن مخاطب ایجاد میکنه. نقطه ی قوت اسم انتخابی در واژه آرایی بین کلمه وانگهی و وارونگی هستش که باعث میشه یک نوع هم آوایی خاص شکل بگیره.
با این تفاسیر استفاده از کلمه ی " وارونگی " به طور مکرر توسط نویسنده ها دیده میشه پس نمیشه با قاطعیت درمورد غیرتکراری بودن این اسم نظر داد.
🔸خلاصه رمان🔸
خلاصه باید به نوع خودش یک سرنخ از داستان رو به مخاطب القا کنه؛ نوشتن یک خلاصه خوب باعث ترغیب خواننده برای ادامه دادن خوندن رمان میشه پس بسیار مهم هستش که چطور خلاصه به رشته تحریر در بیاد.
متاسفانه در این خلاصه هیچ چالش و انگیزه ای از روند و موضوع داستان به طور شفاف دیده نمی شد.
گنگ و مبهم بودن در خلاصه نویسی یکی از عناصر اصلی جذابیت اون هستش اما اگر بخوایم به طور بیش از حد به این ابهام پر و بال بدیم، باعث دلزدگی مخاطب شما میشه.
خلاصه ی این رمان بیشتر شباهت به مقدمه داشت تا این که توانایی انتقال اطلاعات و سیر داستانی رمان رو داشته باشه؛ درواقع اصول خلاصه نویسی رعایت نشده بود و متاسفانه شروع خوبی نداشت.
نکته ی بعدی که شاید بهتر بود در قسمت ویراستاری مطرح بشه، نامربوط بودن جملات از نظر بُعد اطلاعاتی و همین طور جابه جا بودن فاعل و فعل و مفعول هستش.
به طوری که حین خوندن اولین جمله ، برای درک واقعی منظور نویسنده مخاطب ناچار به خوانش چندباره هستش! این موضوع در هر حالتی باعث دلزدگی خواننده رمان میشه.
برای مثال در جمله ی " پنداشت که اکسیر رهایی از تمام ظلماتش فرا رسیده است " استفاده از کلمه ی "تمام" حالت ناموزونی به جمله داده و باعث به هم ریختگی حدودی جمله شده.
یا در آخرین جملات خلاصه گفته شده " و باز تنها شد و ماند در میان ظلمات کسی که پنداشته بود تنها نیست"، به طور فوق جدی افعال به طور اشتباه استفاده شدن. اگر هدف نویسنده از جابه جایی افعال جمله صرفا بخاطر سنگین تر شدن قلمش باشه، در این قسمت موفق عمل نکرده و از لحاظ ادبیاتی کاملا اشتباه تلقی میشه.
استفاده از دوتا فعل " ماند "و " شد" در ابتدای جمله و بعد از اون آوردن متمم که درواقع ادامه ی جمله هستش کاملا ساختار رو به هم زده و نه تنها اصولی نیست بلکه از نظر خوانش هم جذاب به نظر نمیرسه.
بهتر بود که نویسنده در ترتیب بندی جملات دقت بیشتری به خرج بده.
🔸مقدمه رمان🔸
استفاده از آثار شعرا در دنیای ادبیات شاید در نگاه اول موضوع فراگیر و عادی ای جلوه کنه اما به عنوان یک خواننده انتظار میره که نویسنده از قلم خودش برای نوشتن تمام بخش های رمان حتی مقدمه استفاده بکنه؛ حتی اگر اشعار نویسندگان مطرح تناسب زیادی با سیر داستان داشته باشن، بهترین راه تقویت قلم استفاده از ذهن و تخیلات خود شخص نویسنده هستش.
با این توصیفات متاسفانه نمیشه نقد کاملی در رابطه با این مقدمه صورت بگیره.
🔸شروع رمان🔸
خب اگر بخوام واقع گرایانه حرف بزنم، شروع جذابی برای رمان نبود. ضمن اینکه در همون چند خط اول و مکالمه های بین کارکترها، بازهم موضوع کلیشه ای اکثر رمان ها ( ازدواج اجباری ) مطرح شد.
برای مخاطبی که به اندازه ی تارهای موی روی سرش رمان های ازدواج اجباری خونده، این شروع به شدت کسل کننده تلقی میشه و حتی ممکنه باعث بشه رمان رو رها کنه.
یک شروع مناسب با هیجان و موقعیت مناسب شرایط، کمک خیلی زیادی برای جذاب تر شدن قلم نویسنده میکنه؛ از اشتباهات دیگه ی این شروع میشه به ناگهانی بودن صحنه و لو دادن حد خیلی زیادی از موضوع داستان توی چند خط اول اشاره کرد.
شروع این چنین باز و بدون ابهامی مخصوصا با موضوعی که تکرر زیادی بین رمان های دیگه پیدا کرده، حتی اگر بر فرض در ادامه داستان این ازدواج اجباری به هر علتی صورت نگیره، باعث نظر منفی مخاطب میشه و جذابیت داستان رو مورد حمله قرار میده. حدالامکان بهتره که شروع سربسته تری انتخاب بشه.
🔸علائم نگارشی و دستور زبان🔸
همون طور که توی قسمت خلاصه اشاره کردم حفظ ساختار درست ادبیاتی جمله خیلی خیلی مهمه اما متاسفانه در 100 درصد رمان تا به اینجای کار این نکته رعایت نشده بود؛ تعداد اشکالات جابه جایی فعل و فاعل اونقدر زیاد بود که من نمیدونم کدومش رو مثال بزنم اما به طور کلی نظر من بر اینه که هدف نویسنده نوشتن متنی ساده و عامیانه بوده اما باید توجه داشته باشیم که هرچقدرم سعی بر عامیانه نویسی داشته باشیم، نکات ویرایشی و مخصوصا استفاده از علائم نگارشی باعث قوی تر شدن قلم میشن.
در بعضی قسمت ها علائم نگارشی استفاده شده بود اما در خیلی از قسمت ها اصلا در جای خودشون دیده نمیشدن ( مخصوصا استفاده از ویرگول( ، ) در بین جملات )
در اصل علائم نگارشی به خوانش بهتر متن و آوا پنداری مخاطب کمک میکنن؛ اگر علائم درست ب۶ کهر گرفته بشن خواننده در حین خوندن متن متوجه میشه که مثلا کجای جمله مکث کنه یا کدوم جمله رو با موضع عاطفی یا خبری بخونه.
در ادامه ی خوانش صحیح، درک بهتر داستان در ذهن مخاطب کلید زده میشه و در آخر سطح کیفیت قلم بالا میره پس پیشنهاد من اینه که حتما به دستور ادبیات جملات ( فعل، فاعل، متمم، مفعول و...) و علائم نگارشی ( علامت سوال، علامت تعجب، ویرگول نقطه و...) اهمیت بیشتری بدین و ویرایش متن رو با دقت بیشتری به انجام برسونید.
🔸
شخصیت پردازی و سیر داستان🔸
وارد کردن کارکترهای اصلی و فرعی به خط داستان خیلی مهمه؛ اگر خیلی بخوایم حساسیت به خرج بدیم و تک به تک کارکترهارو ارزیابی کنیم تا توی داستان نقش خودشون رو پیدا کنن، روند داستان کسل کننده میشه و مخاطب سیر داستات رو گم میکنه؛ اگر هم همه چی رو خیلی سریع رو کنیم متاسفانه خواننده گیج میشه که درواقع کی به کیه؟!
خوشبختانه تا حد امیدوارکننده ای شخصیت پردازی درست انجام شده بود و تقریبا میشه گفت خط داستان حفظ شده که صد درصد نکته خیلی مثبتی هستش.
لزوما برای قوی تر شدن ارتباط بین کارکتر ها و مخاطب بهتره که تا حد مناسبی حالت های شخصیت ها توصیف بشه.
توصیفات اصولا به چند دسته تفسیم میشن:
🔹 توصیف مکانی : توی این قسمت بهتره که قوی تر عمل کنید؛ توصیف کردن موقعیت کارکتر و صحنه سازی با استفاده از کلمات هنر نویسنده رو میرسونه؛ هرچقدر بهتر بتونیم منظورمون رو از حالت و شرایط شخصیت به خواننده برسونیم، موفق تر خواهیم بود.
🔹 توصیف عاطفی: از احساسات و افکار کارکترها خیلی راحت نگذر؛ بهتره که حتی جزئی ترین حس های شخصیت خیلی ماهرانه به مخاطب القا بشه تا بتونن درک بهتری از هم داشته باشن؛ برای خلق یک اثر موندگار باید این درک به حدی برسه که کارکتر بتونه تمام جوانب علاقه مندی خواننده به ادامه دادن رمان رو تضمین کنه و اینکار فقط با ایجاد حس همدلی و هنفکری بین کارکتری که نویسنده خلقش میکنه و مخاطب رمانه.
🔹 توصیف ظاهری: خواننده باید بتونه توی ذهنش تصور بکنه که چطور تصویری از داستان داشته باشه؛ متاسفانه در کل توصیفات این رمان کمه و تصویرسازی رو سخت کرده که باید بیشتر بهش اهمیت داده بشه.
توصیفات ظاهری صرفا میتونن بیان رنگ چشم، حالت مو، رنگ پوست و... باشن.
🔹 توصیفات اخلاقی: توی دنیای واقعی هر آدمی برای خودش یکسری خلقیات خاص داره؛ توی داستان هم باید همین اتفاق بیفته! متاسفانه بیشتر نویسنده ها فقط به فکر اینن که شخصیت های اصلی رو از بقیه متمایز کنن و فقط وقتشون رو صرف درست کردن حالت های خاص اخلاقی برای کارکترهای اصلیشون میکنن؛ در حالی که وجود کارکترهای فرعی بیشتر از اونی که در فکر بگنجه توی روند داستان اثر داره.
باید به تک تک کارکتر ها اهمیت داده بشه و توصیفات اخلاقی هر شخصیت برای مخاطب روشن بشه.
به طور مثال ممکنه یکی از کارکترها عادت خوردن قهوه ی تلخ داشته باشه که نویسنده لازم بدونه روی این اخلاق تاکید کنه یا کارکتر دیگه ای به طور خاصی صحبت بکنه یا حتی لهجه داشته باشه؛ همه ی این ها و توصیفات مثل اینهایی که گفتم باید خیلی بیشتر بهش اهمیت داده بشه.
🔸مونولوگ ها و دیالوگ🔸
استفاده از دیالوگ های ماندگار ( مخصوصا حرف هایی که برگرفته از دل باشن؛ یعنی حالت احساس متقابل بین مخاطب و کارکتر ایجاد کنن) موضوع مهمی برای محبوبیت یک اثره!
جملات نه به طور همیشگی اما گاهی وقت ها لازمه که از حالت ساده و عادی رومزه خارج بشه و رنگ متنوع بودن و تازگی به خودش بگیره که متاسفانه بیشتر دیالوگ هایی که من دیدم از این قاعده پیروی نمیکرد و بسیار ساده و روزمره بودن.
همین طور توی بخش مونولوگ ها هم این ضعف به چشم میخورد که البته کمتر از دیالوگ نویسی بود. توصیف حالات کارکتر برای مثل سرفه کردن، خندیدن، طعنه زدن، چشمک زدن، ابرو بالا انداختن و ... در کنار دیالوگ نویسی باعث میشه که اون حس و حالت شخصیت با گوشت و خون مخاطب درهم آمیخته بشه پس باید تاکید بیشتری توی این قسمت وجود داشته باشه؛ البته هرچیزی حد و حدود خاصی داره! نباید بیش از اندازه به حرکات مختلف کارکترها پرداخته بشه چون هرچیزی اگر به اندازه مناسبش استفاده نشه باعث دلزدگیه.
🔸ژانر انتخابی و زاویه دید🔸
تا این جای کار که مشخصا ژانر عاشقانه بیداد میکرد و اجتماعی بودن موضوع هم قابل درک بود پس نویسنده در انتخاب ژانرها به طور درستی عمل کرده؛ در مورد زاویه دید هم خب مسلما پرمخاطب ترین زاویه دید، اول شخص مفرده اما نکته ای که لازم دیدم بازم تکرار کنم اینه که نویسنده ی این رمان بهتره بین استفاده ی بیش از اندازه از حالت های عامیانه، به نوشتاری بودن و دستور ادبی جملاتش دقت کنه و همون طور که حرف میزنه ننویسه! این طوری سطح حرفه ای بودن کار بالاتر میاد و به امیدخدا اثر چشمگیری خلق میشه.
خداقوت
نقد شده توسط Hadis.mhn کاربر انجمن ناول فور
@SAB'AM
@HAZ'IN