در لحظه بنویس

[کاربر حذف شده 428]

در این تاپیک شما احساسی که الان دارید یا سخنی که همین الان به ذهنتان آمده را می‌توانید بنویسید.
هر مطلبی... متنی
شعری... سخنی
حتی متنی که نوشته شما نیست اما با احساستان همخوانی دارد را...
می‌توانید در تاپیک ارسال کنید
در لحظه بنویسید..

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[کاربر حذف شده 428]

امروز فهمیدم ناراحتی برای چیزهایی که کوچک ترین تاثیری روی زندگی نخواهد گذاشت و لحظه ای است
مانند این است که برای افتادن هزار تومن پول روی زمین و یا گم شدنش ناراحت شویم در دنیایی که
هزار تومن چیزی نیست :)

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[Sara]

امروز روز تلخیه فردا هم تلخه پس فردا هم تلخه
میدونی!؟
نه! از کجا بدونی امتحان ریاضی دارم؟
از کجا بدونی دو تا جلد دارم؟
از کجا بدونی تیزر مبینا مونده قراره شب بیاد تو خوابم؟
از کجا بدونی ایلون ویلون شدم نمایه کاکام از دست کچل؟!
بازم میدونی؟
قراره تا شب گیسامو بکنم از دست ریاضی
قراره برم تو دیفال از دست کچل
قراره مامانم بیوفته به جونم
و در آخر شکستن دل وی
قراره عمر ولم کنه از دست شما
انقد اومد رو زبون منه خدا زده=((((
حالا هم که میدونین خاقا های نهمی
ی کمکی به این بد بخت خدا زده کنین هر کی ریاضی بلده بیاد نمایه کاکام با نوشابه و کیک بیام خدمتتون

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[Sara]

من هربار که ببرم
گریه میکنم و میشکنم
اما باز برمیگردم سر همون میز ق*مار همیشگی.
به قول مامان؛ من دلم نمیخواد خوب شم. من مریض تو بودنو دوس دارم!
من دلم میخواد؛ دلربا!

(برا حزین نوشتم:) )

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[Sara]

درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت=)

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[Sara]

دل بسته‌ی سهوی‌های بی‌کردار شدیم و سراغی از فشارِ واژه‌های بلند نگرفتیم. اوقاتی به گَردِ مدار ضربانی می‌گشتیم که روزها بود، نمایشی از دیوانگی‌هایمان را پنهان می‌کرد؛ بازهم در خیالِ شکاف موازیِ جهان، به سر می‌بریم.

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[SAraaryaii]

من الان دوتا حس دارم که مینویسم از هردوش:>

لبخند می‌زنم به تمام اتفاقات دنیا. به تمام حرف‌های دنیا؛ چه خوب، چه بد. لبخند تنها بیماری خوبی است که سرایتش، انسان‌ها را به لبخند زدن وا می‌دارد. کاش همه‌ی آدم‌ها این بیماری را داشتند و دیگر نیازی به لبخند زدن‌های مصنوعی نبود. آدم باید نه تنها لب‌اش بخندد، بلکه باید دلش هم بخندد و در را به روی غم‌های دنیا ببند. پس می‌خندم و به دیوانه بودن ادامه می‌دهم.
.
شاید ما جای دیگری مرده‌ایم و این‌جا جهنم ماست.
شاید ما خودمان جهنم خودمان را ساخته‌ایم.
شاید با کار‌های‌مان، بهشت و جهنم خودمان را بسازیم.
شاید آخر دنیا، همان سرنوشت نهضت‌باری است که خودمان ساخته‌ایم.
شاید و شاید و شاید و...
اما چرا انقدر منفی بافی می‌کنیم؟ چرا باید اتفاق‌های بد زندگی‌مان را تقصیر این و آن بندازیم؟ چرا باید همیشه نیمه‌ی خالی لیوان زندگی‌مان را ببینیم؟
بیاید برای یک‌بار هم که شده، سرمان را کج کنیم و قطره آبی داخل صحرای خشک و بی‌آب زندگی‌مان ببینیم. گاهی همان یک قطره، دریایی می‌شود پر از اتفاق‌های خوب! شاید حر‌ف‌هایم تکراری و خسته‌ کننده باشد، اما باید به آن عمل کنیم! سرمان را کج و دنیای‌مان را برعکس کنیم!

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[Sara]

مودمان تغییر کرد
از خنگول و خوشحال بودن بعد یک سال به هوشی گریون تبدیل شدم
واسه عشقی که گذاشتم واسش
واسه حس خوبی که گرفتم
واسه چیزایی که یاد گرفتم
واسه شوخیایی که کردم
واسه خنده هامون
واسه هوهاها دادنامون
واسه رفاقتایی که نسیبم شد
واسه تفی
واسه قل وی
واسه کاکام
واسه زیشتولک
واسه بارونی بدون غم
واسه خیلیاتون
دل وی تنگ می‌شود! :)
ولی رفاقت حرف اولو میزنه
امیدوارم همیشه بدرخشین و گل منگولی باشید گمپ گلا:DD

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[کاربر حذف شده 428]

دلم تک تک ثانیه‌های خالصانه را می‌خواهد
اینکه خیلی چیزها بی منت انجام شود
خیلی چیزها سر وظیفه نوشته نشود

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان

[RoZhaN☂]

مهمان چشم‌های من شد و گریخت
و من توان دویدن نداشتم=/

 

انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان