• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

Yeganeh.r

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
16
دست‌آوردها
3
نام اثر
مرگ محبوب
نام پدید آورنده
یگانه رضایی
ژانر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
خلاصه:
خیانت آتشی به زندگی محبوبه می‌اندازد و لحظاتش را غرق تاریکی می‌سازد اما میان این بحبوبه رنج و درد باید دید می‌تواند گلیمش را از آب چرک آلوده بیرون بکشد؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
  • باریکلا
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sara

Yeganeh.r

تازه وارد
کاربر رمان فور
سطح
0
 
ارسالات
2
پسندها
16
دست‌آوردها
3
مثل یک درد بود، دردی که مدام گوشه‌ای از قلبم می‌چرخید. گاهی هم درمان بود که از درد خودش برای دوا یافتن به او پناه می‌بردم. گذشتن کار من نبود، نمی‌توانستم چشم ببندم بر این عشق و بگذرم از رنج‌هایش.
پس از مصرف می‌گفت محبوبه‌ی جانم و من برای تک تک کلماتش جان می‌سپردم. نفسم می‌رفت برای محبت‌های گاه و بی‌گاهی که ارزانیم می‌داشت.
انگشتانم زق زق می‌کرد و قلبم سر به ناله برداشته بود، با ته مانده‌ی توان خزیدم سمت تلفن همراه ساده‌ی مشکی که دور از چشمش داخل لوله‌ی بخاری نگهش می‌داشتم.
همینکه دستم بر نام غزاله لغزید انگشتانش را بر شانه حس کردم و چنان محکم تن لرزانم را به سوی خود چرخاند که غالب تهی کردم.
- شاهین به خدا من... .
با وجود نحیفیش همچنان زور داشت و نتوانستم مقابلش خودداری کنم. تنم را به سویی افکند و تلفن همراه را به چنگ گرفت.
- حالا مال و اموالت رو از چشم من پنهون می‌کنی؟ بهت نشون میدم مخفی کاری چه عاقبتی داره.
به التماس افتادم.
- نیاز می‌شه شاهین، نفروشش خواهش می‌کنم. من فقط همینطوری می‌تونم با مادرم در ارتباط باشم.
با خشم در حالی که تلفن همراه ارزان قیمتم را در جیب شلوار سیاه رو به سفیدی رفته‌ی کتانش فرو می‌کرد غرید:
- چه اصراریه با خانواده‌ای در ارتباط باشی که نمی‌خوانت؟ تو من رو داری محبوبه، من واست کافی نیستم؟
نگاهم بر زمین تهی از فرش خانه‌مان خیره ماند و سرم به دوران افتاد. به واقع کافی نبود، من خانواده‌ام را می‌خواستم. لحن شیرین پدرم هنگام به لب آوردن نامم، بوی قورمه‌های دلنشین مادرم را و شیطنت‌های محمد و مهدی را. شاهین تمام دلخوشی‌هایم را با خودخواهیش برچید.
خانه را ترک کرد و من به هق هق افتادم. از این فداکاری‌ها چه عایدم شد؟ جز خانه‌ای بی‌اثاث و رنجی که میان دهلیزهای قلبم می‌لولید. چرا درک نمی‌کرد این احساس خالص و یکدست را؟ نمی‌فهمید عشقی را که بی‌چون و چرا ارزانیش می‌داشتم؟
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان
بالا پایین