-
- ارسالات
- 4
-
- پسندها
- 7
-
- دستآوردها
- 3
- نام اثر
- پندانه
- نام پدید آورنده
- ستاره درخشان
- ژانر
-
- عاشقانه
- اجتماعی
باغی را پیشه روی خود میبینم
باغی که گوشه به گوشه ،نقطه به نقطه اش را
درختان سرو قامت و سبز رنگ گرفته اند و ما بین ان ها گلهایی به زیبایی باطن پر مهرتان دارد
و من
و من در این باغ حرکت میکردم و باد مهربان مانند عشاق دست های مهربان خود را بر سر گیسوانم حرکت میداد و آن هارا میرقصاند
و من قهقه زنان شادی میکردم
ناگهان دلم ،جانم، ۲ رکعت نماز عشق خواست
نمازی که سجاده اش را چمن پاک و مُهرش را خاک پاک زمین و سجاده اش را گلهای بهاری باغ باشد
(یک چیز
لذت ببر هرچند ناممکن
شجاع باش حتی در مواقع غیر ممکن
فکر کن حتی در جایی که مغز خاموش و دل روشن میشود
و در آخر مواظب دلت، روحت،جسمت باش تا شِبان گرگ صفت آن را به تاراج نبرند)
باغی که گوشه به گوشه ،نقطه به نقطه اش را
درختان سرو قامت و سبز رنگ گرفته اند و ما بین ان ها گلهایی به زیبایی باطن پر مهرتان دارد
و من
و من در این باغ حرکت میکردم و باد مهربان مانند عشاق دست های مهربان خود را بر سر گیسوانم حرکت میداد و آن هارا میرقصاند
و من قهقه زنان شادی میکردم
ناگهان دلم ،جانم، ۲ رکعت نماز عشق خواست
نمازی که سجاده اش را چمن پاک و مُهرش را خاک پاک زمین و سجاده اش را گلهای بهاری باغ باشد
(یک چیز
لذت ببر هرچند ناممکن
شجاع باش حتی در مواقع غیر ممکن
فکر کن حتی در جایی که مغز خاموش و دل روشن میشود
و در آخر مواظب دلت، روحت،جسمت باش تا شِبان گرگ صفت آن را به تاراج نبرند)
آخرین ویرایش توسط مدیر: