کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
بدبختی را باور میكرد زيرا تنها بود. برای اميدوار بودن نياز به اين هست كه انسان تنها نباشد. و تمام قوانين اجتماع بزرگ بشری از همين ضرورت آغاز میشود ...
ترس از تغییر، ترس از خطر کردن، ترس از مسخره شدن، ترس از اینکه دیگران فکر کنند هدفها و رویاهای تو اشتباه است..!
همه اینها دشمنان تغییر و دگرگونی و رسیدن به هدفها هستند. ولی حتی دشمنان هم دشمنانی دارند، دشمن ترس، شجاعت است. شجاعت نداشتن ترس نیست، شجاعت یعنی اینکه با وجود داشتن ترس، دست به عمل بزنی!
بهتر است بیاموزیم که با «خود» شکیبا باشیم تا به نبرد با «خود» بپردازیم. اگر انسانها یاد گرفته بودند پستیِ طبیعت خود را ببینند، جای امیدواری بود که به این شیوه، قادر به درک بهترِ همنوعان خود شوند و دوستشان داشته باشند.
تنها، کاستن از ریاکاری و افزودن به شکیبایی در برابر خود، میتواند نتایج مثبتی برای درک طرف مقابل داشته باشد. زیرا انسانها به آسانی، گرایش به انتقالِ نگرانی و خشونت -که طبیعت خود آنان را آزار میدهند- بر همنوعان خود دارند.
آدم : بعد از اینهمه سال فهمیدم اون اوایل در مورد حوا اشتباه میکردم. زندگی کردن بیرون از بهشت امّا با اون، خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت امّا بدون اونه!
اولش فکر میکردم خیلی حرف میزنه امّا الان اگه اون صدا ساکت بشه و از زندگیم بره حسابی غمگین میشم.
چقدر شیرین بود اون اندوهی که ما رو بهم نزدیک کرد و پاکیِ قلب و لطافت روحِ حوا رو به من نشون داد.
عشق و صمیمیتِ پخته، از هر گونه چشمداشت فارغ است. زیرا احدی -حتی یک قدیس- قادر نیست خواستهایتان را بداند یا همهٔ انتظارهایتان را برآورد. توقع از دیگری یعنی طلب رنج و نومیدی.
تنها چشمداشت معتبر عشق این است که آنان که دوستشان میداریم، خودشان بشوند، همچنان که ما نیز.
زیباییات را دوست دارم و تازه عاشق آنچه در وجودت جاودانه و تا ابد گرانبهاست شدهام: عشق به دل و جانت را.
زیبایی را میتوان در ساعتی دریافت و دوست داشت و به همان سرعت از آن دست کشید. امّا عشق به دل و جان را باید آموخت.
- آیا تا به حال متوجه شدهاید که ما گاه خود را وادار به تحمل کسانی میکنیم که هر نامی میتوان به آنها نهاد جز دوست!؟
- آنچه مهم است این است که این افراد برای ما حاصلی جز احساس بیاعتمادی، ناامنی، سرخوردگی، درد و رنج ندارند چرا که یا همواره ما را در مواقع نیاز تنها گذاشتهاند یا اعتماد به نفس ما را خدشهدار کردهاند، گاه حس میکنیم با ما در رقابت یا حسادتی پنهان هستند.
عزیز من!
دو نیمه، زمانی به راستی یکی میشوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» میسازند که بتوانند کمبودهای هم را جبران کنند، نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازهای را پیش نکشند.
پس ، بانو! بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم. بیا تصمیم بگیریم که حرکاتمان، رفتارمان، حرف زدنمان، و سلیقهمان، کاملاً یکی نشود. و فرصت بدهیم که خرده اختلافها، و حتی اختلافهای اساسیمان، باقی بماند. و هرگز، اختلاف نظر را وسیله تهاجم قرار ندهیم.
عزیز من! بیا متفاوت باشیم!
ای غزل غزل های دل من! کلماتی را در کارِ زیباییهایِ زیبای تو برخواهم گزید که سلیمان را نیز که زبان پرندگان میداند و از کبوتران عاشق شعر خدا را آموخته است، در پیشگاه چشمان آزردهی معشوق چنان از شرم پریشان کند که هرگز سر از گریبان بر نتواند داشت.