-
- ارسالات
- 2
-
- پسندها
- 0
-
- دستآوردها
- 1
سلام من چندسال پیشه یه رمان از تلگرام خوندم ک شخصیتارو یادم نیست فقط میدونم ک اربابی بود موضوعش درمورد یه دختر روستایی بود ک مجبور ب ازدواج با پسر اربابش میکنن پسرع هم از تیپ دخترای شهری خوشش میاد وقتی با دختره ازدواج میکنه شب زفافی باهاش نداره و وقتیم میبرتش تهران خونه جدا براش میگیره ک دختره از طریق یه دوستش تو تهران از اون کمک میگبره ک خودشو تغییر بده ک تو پارتی شوهرشو میبینه باهاش اونجا همخوابی میکنه
اما شوهرش فک میکنه یکی دیگس این دختره
اما شوهرش فک میکنه یکی دیگس این دختره