-
- ارسالات
- 1
-
- پسندها
- 0
-
- دستآوردها
- 1
سلام وقتتون بخیر
رمان درباره دختریه که همسرش که پسرخالش هم بود(مسعود)بهش میگه که ازت خسته شدم و به بهانه بچه دار نشدن درخواست طلاق میده اما در واقعیت با یه خانوم دیگه ای قرار ازدواج گذاشته
بعد از جدایی نامزدی برادر دختر داستان(سیاوش)و خواهر شوهر دختره (سارا)هم بهم میخوره درحالیکه همو خیلی دوست دارن و سیاوش هم با دختر دیگه ای(ژیلا) نامزد میکنه از لج خانواده ی خالش. اما بعد از مدتی از ژیلا جدا میشه و با سارا عروسی میکنه
دختر مدتی افسردگی میگیره برای اینکه حال و هواش عوض بشه میره شمال خونه ی مادربزرگش اونجا با پسر یکی از دوست های مادربزرگش که اهل اصفهانن اشنا میشه
اون اقا قبلا یه بار به اجبار پدر خودش و پدر همسر سابقش ازدواج کرده بود یه پسر 8 یا 9 ساله و یه دختر 3 یا 4 ساله داشت بعد از فوت پدر هاشون همسر سابقش درخواست طلاق میده و از هم جدا میشن
بعد از مدتی اشنایی از هم خوششون میاد و باهم ازدواج میکنن و دختره هم که رشتش خیاطی بود یه مزون تو اصفهان میزنه (اونجا زندگی میکنن) و طبقه بالای مزون هم یه ارایشگاه میشه برای خواهرزاده همسرش این خواهرزاده پدر و مادرش رو از دست داده و بعدا با برادر دوم دختره بیشتر اشنا میشه و از همدیگه خوششون می اد
سعی کردم هرچی یادم میاد رو بنویسم ولی درمورد اسم ها مطمئن نیستم
رمان درباره دختریه که همسرش که پسرخالش هم بود(مسعود)بهش میگه که ازت خسته شدم و به بهانه بچه دار نشدن درخواست طلاق میده اما در واقعیت با یه خانوم دیگه ای قرار ازدواج گذاشته
بعد از جدایی نامزدی برادر دختر داستان(سیاوش)و خواهر شوهر دختره (سارا)هم بهم میخوره درحالیکه همو خیلی دوست دارن و سیاوش هم با دختر دیگه ای(ژیلا) نامزد میکنه از لج خانواده ی خالش. اما بعد از مدتی از ژیلا جدا میشه و با سارا عروسی میکنه
دختر مدتی افسردگی میگیره برای اینکه حال و هواش عوض بشه میره شمال خونه ی مادربزرگش اونجا با پسر یکی از دوست های مادربزرگش که اهل اصفهانن اشنا میشه
اون اقا قبلا یه بار به اجبار پدر خودش و پدر همسر سابقش ازدواج کرده بود یه پسر 8 یا 9 ساله و یه دختر 3 یا 4 ساله داشت بعد از فوت پدر هاشون همسر سابقش درخواست طلاق میده و از هم جدا میشن
بعد از مدتی اشنایی از هم خوششون میاد و باهم ازدواج میکنن و دختره هم که رشتش خیاطی بود یه مزون تو اصفهان میزنه (اونجا زندگی میکنن) و طبقه بالای مزون هم یه ارایشگاه میشه برای خواهرزاده همسرش این خواهرزاده پدر و مادرش رو از دست داده و بعدا با برادر دوم دختره بیشتر اشنا میشه و از همدیگه خوششون می اد
سعی کردم هرچی یادم میاد رو بنویسم ولی درمورد اسم ها مطمئن نیستم