• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

تکمیل شده دلنوشته هیچکس نمی‌داند | حزین کاربر انجمن ناول فور.

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
نام اثر
هیچکس نمی‌داند
نام پدید آورنده
حزین
ژانر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
yaq_4or_negar_20210126_093606.png


تگ: منتخب.

مقدمه: جهان گرد می‌چرخد اما، گه‌گاهی دراین راه تکراری و همیشگی‌اش گم می‌شود؛ گوشه‌ای پشت شهاب سنگ‌ها پناه می‌گیرد و زار می‌زند. به گمانش از دست آدمیزاد فرار کرده اما، نمی‌داند ما درونش جا خشک کرده‌ایم و همه جا را به گند کشیده‌ایم! یک به یک تبر بر درست گرفته‌ایم و تیشه بر ریشه‌اش می‌زنیم، البته این را هم بگویم که ما نیز اَبله‌هایی بیش نیستیم که نام خویش را انسان نهاده‌ایم، در حالی که معنای انسانیت را هیچکس نمی‌داند. بیایید با خود رو راست باشیم، هیچکس هیچ‌چیز نمی‌داند. ما ثانیه‌ها و و ساعات را به وجود آوردیم تا زمان را محدود کنیم اما حقیقت این است که هیچکس نمی‌داند پایان شمارش اعداد، چه عددایست! دروغ است که می‌گویند آدمیزاد عقل و شعور دارد! راستش را بخواهید من معتقدم الفبا هم وجود ندارد! ما همه‌ی این به ظاهر تکنولوژی‌ها را فقط برای بقا خلق کردیم وگرنه چیزی به نام علم وجود ندارد، حداقل هنوز نه! شاید گمان کنید که اشتباه می‌کنم و فقط از فرط بیکاری، چندین واژه‌ی بی پایه و اساس را به هم می‌بافم و روی قائده‌ی زندگی خط بطلان می‌کشم، البته بماند که زندگی قائده‌ای ندارد! خب تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که هیچکس نمی‌داند وقتی تمام عمرت از روزگار زخم بخوری، دیگر جهانی باقی نمی‌ماند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
ای ظلمات شب! از ما مپرس کیستیم و در ژرفای تو به دنبال چه هستیم، چون ما خود نیز نمی‌دانیم!
ما به سوی تو می‌آییم تا جانمان از تعدی عاقلان در امان باشد.
ما به سوی تو می‌شتابیم تا جراحتی که روشنایی روز بر جانمان نهانده، مرهم گذاریم.
ای‌ ظلمات شب! ای مادر دیوانگانه دل گرفته! از ما مپرس این تضرع از برای چیست! ما در تو غرق می‌شویم چون میان آغوش سرد تو اشک، بی‌رنگ است!

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
نافمان را با حلقه‌ی اسارت بریدند. ما محکوم به عذابی هستیم که حیات می‌خوانیمش و فقط دردیست که می‌کشیم و قلبیست که می‌کُشیم.
اعتراض وارد نیست! نفس بکش، و در رگ‌هایت بغض جاریست!

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بهای آدمیان در گرو همان شعوریست که قدم زنان از رویش رد می‌شوند و کاسه‌ی شعورشان مملوء از تهی‌ست و معنای "لیاقت" را باید در دایره لغاتشان گنجاند! اینان که سر تا پا نابود کرده‌اند بشریت را و به هیچ بندند؛ در خیال استحکامی عظیم.
و کاش بفهمند "بی‌لیاقتی" شاخ و دم ندارد.
نهفته در همان نیشخند‌های منفوری‌است که به محبت هدیه می‌کنند.
و ریا و کبر کارهایشان بوی تعفن می‌دهد.
حال؛ یا ما اشتباه آمده‌ایم یا آن‌ها و یا بیایید ما نفس از دم ببریم یا از روی وجود بی‌وجودشان رد شویم!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
نقل این و آن نیست!
همه‌ی ما خوب یادگرفته‌ایم چیزی که می‌بینم را با برچسب‌های انحصاری خودمان، با همان دیدگاهی که ناقص هست، و شوربختانه فکر می‌کنیم کامل‌تر ازش نیست، قضاوت کنیم!
کاش می‌شد گفت قضاوت تنها قساوت می‌آورد.
بیاید آدم‌ها و رفتار و انتخاب‌هایشان را قضاوت نکنیم. مثل اینکه هیچکس نمی‌داند مدال افتخاری در کار نیست.

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
هیچکس نمی‌داند.
اما معنایش می‌شود سیاه!
آن بختی که نیامده یکی رویش بطلان کشیده و آیه‌ای که نیامده، از دم یأسش را خوانده‌اند، می‌شود سیاه!
می‌شود چند زخم کبود سر باز نکرده.
آن مرگی که روی نفس‌هایت نفس ‌می‌کشد.

می‌شود منتهای تمام احساساتی که سر نگرفته سرش را زدند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
کس نمی‌داند که آنجا، جا نیست، مکان نیست؛ یعنی به نزد خوده کلمه‌ی مکان هم بروی و به آنجا به عنوان یک مکان اشاره کنی، قاطعانه انکار خواهد کرد. آن چند میلیون سال، سال نیست. زمان نیست. اگر خلاف این را نزد زمان ادعا کنی، چپ چپ نگاهت خواهد کرد.
در آن چیز که نامش را "جهان" نهاده‌اند و نه مکان قبولش دارد و نه زمان، موجوداتی زندگی می‌کنند. زندگی نه! مُردگی! شاید هم تخریب کنندگی! مدام دارند تخریب می‌کنند، خب! زمین را، آسمان را، عشق را، جان را، اعتماد را، عدالت را، آن‌ها را، این‌ها را، من را.
بله؛ بله. عجب معادل خوبی برای "زندگی کردن" پیدا کردم! زین پس کسی سنم را بپرسد، خواهم گفت «من ایکس سال است که دارم تخریب کنندگی می‌کنم»! تا حساب کار، دستشان بیاید.
چه داشتم می‌گفتم؟! هان!

در این جهان که نه مکان قبولش دارد نه زمان موجوداتی هستند که همه‌ چیز خوارند. گوشت حیوان زبان بسته را می‌خورند، علف می‌خورند، مغز را می‌خورند، جان را می‌جَوند، حق را تُف می‌کنند، یک گاز از زمین می‌زنند و یک گاز از آسمان. تفریح محبوبشان این است که حرف را نشخوار نکرده، بالا می‌آورند. اگر سانسورمان نکنند، باید بگویم که بعضی‌هایشان کود حیوانی و گیاهی و انسانی به همراه نان اضافه نیز می‌خورند. تازه به همین هم اکتفا نمی‌کنند و به کرّات، خودخوری می‌کنند. کارد بخورد به شکمشان! بس که فکشان مدام می‌جنبد.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
در مسیری که نمی‌شناختم، بی‌هدف راه می‌رفتم. مدتی بعد بنایی را دیدم که مقابل آن، تمام انسان‌های جهان صف بسته بودند. هر چه سعی کردم انتهای صف را ببینم، نتوانستم. به سمت یکی از مردانی که داخل صف بود و به نظر می‌رسید زبانم را بلد باشد رفتم و گفتم:
- سلام. صف نذری است؟!
چپ چپ نگاهم کرد.
- علیک سلام‌. نه خیر! صف کارواش است.
- کارواش؟! مگر شما ماشینید؟
خندید.
- شاید!
-چرا صف بسته‌اید؟ در آن بنا چه خبر است؟
-گفتم که! کارواش است. مغزهایمان را شست و شو می‌دهند.
- شست و شوی مغزی؟! مگر می‌شود؟!
- می‌بینی که می‌شود.
- چه ماده‌ی پاک‌کننده‌ای این توانایی را دارد؟
- فرمول سرّی‌اش پیچیده است. کمی رسانه و اینترنت، مقدار قابل توجهی تاریخ و مذهب، به علاوه‌ی کمی توهمه عشق و سایر چیز‌ها که خدا داند! اندکی هم زرق و برق به آن می‌افزایند تا از ظاهر زشتش کاسته شود.
با گیجی اطرافم را نگریستم. چند متر آنطرف‌تر، بنایی را دیدم که اطرافش هیچ آدمیزادی یافت نمی‌شد. به آنجا اشاره کردم و پرسیدم:
- آن بنا چیست؟ یک کارواش متروکه؟
- نه. آنجا بنای روشن فکریست. مغز را روشن می‌کنند.
- خب چرا کسی خواستارش نیست؟
- روشن شدن مغز که به درد نمی‌خورد! اصل، پاکیزه بودن مغز است وگرنه چراغ را که دیگران می‌توانند برایمان نگاه دارند و مسیرمان را روشن سازند.
- منظورت از دیگران چیست؟
- خانواده، دین، عرف جامعه، نوشته‌هایی از گذشته و واجدان قدرت.
- اینطور که به نظر می‌رسد، انگار بارِ اولت نیست که به کارواش مراجعه می‌کنی!
باز هم خندید.
-بله. با احتساب اینبار، می‌شود دفعه‌ی سوم.
کمی نگاهش کردم. سپس بدون هیچ حرفی به راه افتادم. چند ساعتی طول کشید تا اینکه به انتهای صف رسیدم. ایستادم و مانند دیگران منتظر ماندم... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست می‌کند که زادبوم او نیست با هیچ کس نمی‌تواند پیوند و وابستگی داشته باشد خودش هم می‌داند!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
قیمت جان‌مان را با چه قیاسی می‌سنجیم؟
انسانیت، شرف، معرفت، عشق و... .
آه درست است!
در نسل ما، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را فقط پول تعیین می‌کند!
اگر کیسه‌مان انباشته از ارز و دلار باشد،
همه‌جا بدون تبعیض می‌توانیم برویم.
آه که اگر جز این باشد!
به گونه‌ای که در این سرا، جز پول چیزی ارزش نخواهد داشت.
حتی شرافت!
اگر پول در جیب‌ داشته باشم و ناسزا بگویم
می‌شوم انسانی مدبر، با تحصیلات عالی و سواد فرنگی!
آه جگر می‌سوزد!
اگر پولی در بساطم نداشته باشم.
یک ارزن هم برایم تره خرد نخواهند کرد.
امان از بی‌پولی و مغز برتر!

آن‌گاه می‌شوم دیوانه‌ی تیمارستانی!
و هیچکس نمی‌داند این گوشه از کره‌ی زمین دانشمندان در حال تلف شدن هستند تا تراشی پیدا کنند و مدادشان رو بتراشند.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین