• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

تکمیل شده دلنوشته‌ی خیمه‌شب بازی دهر | حزین کاربر انجمن ناول فور

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
به نام ایزد لایزال
نام دلنوشته: خیمه‌شب بازی دهر
نام نویسنده: حزین
ژانر: اجتماعی
تگ: برگزیده
هدف: تخلیه‌ی تفکرات پوچ خویش
مقدمه:
گاهی احساس می‌کنم جهان،
صحنه‌ی نمایشی‌ست!
و ما انسان‌ها فقط جهت سرگرم کردنِ
تماشاچی‌اش، در حال تکاپو هستیم
لبخندِ دندان ‌نمایی بر لب داریم
و سلانه سلانه راه می‌رویم!
طوری نشان می‌دهیم که گویی می‌دانیم
برای چه چیزی زندگی می‌کنیم!
به عبارت دیگر، گمان می‌کنیم هدف داریم
با این حال...
زمانش که برسد، همگی به یک نتیجه می‌رسیم
این‌که عروسک خیمه‌شب بازی‌ای بیش نیستیم
و جهان با تکرّر زمان، هر روز به ریشمان می‌خندد!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
من ادمکی چو مرده‌های زنده ام
که مانند گل‌های از سرما کبود
خنده‌هایم ربوده شده است.
چو سحرخیزان شهر
چشم‌هایم از سحرگاه رو به بیداری‌ست
و خیره به دروازه‌های شهر
گویی در انتظارند
در انتظار یک مرگ تدریجی...

 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
این چه دنیایی‌ست که گرفتارش شده‌ایم
در آن بی‌تاب شده‌ایم
هر روزمان شده کاغذ بازی
تقدیرمان شده خیمه‌شب بازی!
باز زیر گنبد کبود، یکی بود یکی نبود
غیر از کلی حسود، هیچ‌کس نبود!
فقط تک دانه خدا بود که به فکر بنده‌هایش نبود
ما بازیچه‌ی دست عطار و طوطی شده‌ایم
کل عمرمان شده نقش بازی کردن
هیچ‌کس پاسخ‌گوی غم‌هایمان نیست
کسی به فکر زخم‌هایمان نیست
هر روزمان شده غم خوردن و کابوس دیدن
آهای مردمان!
کارگردان گفته به هنگام شب آسوده بخوابید
که فردا باید نقش خوش‌بخت‌ها را بازی کنید!
آری! باری دیگر بر صحنه‌ی هستی گام خواهیم نهاد
برای بازی در نقش‌هایی تراژدی.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
عروسک‌های خیمه‌شب بازی‌ای هستیم
که با نخ‌های نامرئی هلمان دادند
از سیاهیِ پشت پرده، بر روی صحنه‌ی هستی!
نورِ کور کننده‌ای بر روی رخمان گرفته شد
نقش بازی کردیم و تماشاچی خندید
کف زد، هورا کشید و رفت
چراغ‌ها خاموش شد، همه جا تار شد
ما ماندیم و گریمی از جنس غم
ما گول خوردیم!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
بارشی بی وقفه، از پشت پنجره‌ای با شیشه‌های مات
عامل وجود بغض‌های انبوه
در پس لبخندی دوخته شده بر لبان این مردمانِ بی روح
نشان از این است که زندگی...
جز تکان خوردن‌ بندهایی که
ما را تلو تلو خوران می‌کشاند، بیش نیست!
منتها یک جای کار می‌لنگد
این بار تماشاچی‌ای نیست
جهان پُر ز خالی‌ست
ما بی هدف در حال پرسه زدن هستیم
و معلوم نیست، کیست که
ما را این طرف و آن طرف پرت می‌کند!
دست و پایمان می‌شکند
قلبمان ترک بر می‌دارد
و فقط زنده به یک خیالِ شاید خام، هستیم
که به ویرانه‌ی امیدمان، آبادی می‌دهد
و کِی از بند مرگ‌های روزمر‌ه‌مان
رهایی خواهیم یافت را کسی نمی‌داند... .
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
حالا دیگر نه زندگی می کنیم
نه خواب هستیم
نه از چیزی خوشمان می آید
و نه بلعکس!
ما با مرگ آشنا و مأنوس شده‌ایم
یگانه دوستمان شده
تنها چیزی‌ست که از ما دلجویی می‌کند
حتی چندی پیش دریافتم...
خودِ جهان نیز قبرستان است!
دیگر به مرده‌ها حسادت نمی ورزیم
ما نیز از دنیای آنها به ‌شمار می‌آییم!
ما نیز با آنها هستیم، یک زنده به گور... .
همیشه بغضی در ته قلبمان جا خشک کرده
همیشه دنبال فرار از مخمصه‌ای دردناک هستیم
همه...
چه فقیر و چه ثروت‌مند، غمی دارد
کسی چه میداند
شاید در جایی دیگر مرده‌ایم
و اینجا جهنممان است!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
همیشه که تنِ آدمی در قفس نمی‌ماند!
گاه حرف‌های در نطفه خفه شده،
همان مانده در قفس‌ها هستند
همان حرف‌هایی که کم‌کم
روح را نیز در بند اسارت حروف می‌کشند
و چه جاذبه‌ی فاخری دارد حرف‌های خفه شده!
چنان جانت را در خود می‌بلعد
که ناگاه به خود می‌آیی و غرق شده‌ای
در تمام نگفته‌های لعنتی که کم‌کم می‌شوند
بغض و در منتها اِلیه آن،
دردی عظیم نهفته است
شاید روزی برسد که ما...
عروسک‌های زخمی و تکه تکه شده هم،
بتوانیم از زبان خودمان صحبت کنیم
نه از روی دیالوگ‌های بی پایه و اساسِ نمایشنامه نویس
و تا آن زمان، به مرگمان ادامه می‌دهیم.
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
«از نیمهٔ پُر لیوان نگاه کن»
و این گونه چیزها را رؤیاپردازها ساخته‌اند
اساساً جملهٔ مزخرفی‌ست و تکرار آن،
حاصلی جز گول زدن خویش ندارد
کافی‌ست انسان از آن مغزِ واماندهٔ
هزار و پانصد گرمی‌اش، کمی کار بکشد
فکر کند، فکر کند!
البته اگر بداند فکر با کدام "ف" نگاشته می‌شود!
پس از آن است که به آگاهی می‌رسد
و می‌بیند که بعضی خالی‌ها...
جنسِ لامذهبشان طوری‌ست که اگر پُرها
لبریزِ لبریز هم شوند، باز هم چنان به چشم می‌آیند
که نمی‌‌توان نادیده‌شان گرفت
این‌جاست که...
«از نیمهٔ پر لیوان نگاه کن»
به درد جرز لای دیوار می‌خورد!
و مثل آن است که پاک‌کنِ توت‌فرنگی
بدهی دست یک نفر و بگویی با آن،
خط خطی‌های خودکاریِ روی کاغذ را پاک کند!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
در جوارِ ابلیس بودن
و بازیچه‌ی دستانش شدن

نیز بد نیست!
بیا و کمی تو نیز، امتحان بنما
و جرعه‌ای از وجدانِ خاموش

را در وجودت سَر ده!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman

Sara

کاربر رمان فور
کاربر رمان فور
سطح
4
 
ارسالات
9,789
پسندها
17,976
دست‌آوردها
143
مدال‌ها
4
در زندگی‌ام همیشه حس کسی را داشتم
که پا روی یخ‌های دریاچه‌ای می‌گذارد
که در حال آب شدن است
لحظه‌ای بعد انگار وارد جهان دیگری می‌شوم
جهانی سرد و ترسناک که نفس کشیدن را
برایم دشوار می‌کند... .
دست و پا می‌زنم و صدایی جز
حرکت آبِ درون گلوی وامانده‌ام، نمی‌شنوم!
نفسم بند می‌آید و صدایی ندارم
تا کمکی بخواهم... .
هر چند گمان نکنم کسی جانش را به خطر
بی‌اندازد تا یک عروسک خیمه شب بازی
را از داخل آب نجات دهد!
چندی بعد همه جا تاریک‌تر می‌شود
و من می‌میرم!
روزانه هزار بار می‌میرم
و مردم با کاسه‌ای ذرت در دستانشان...
با لذت، نمایش مرگ خویش را به تماشا می‌نشینند!
 
انجمن رمان دانلود رمان تایپ رمان دانلود pdf کتاب
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • ایول
واکنش‌ها[ی پسندها]: Peyman
بالا پایین