• کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!

دلنویس

  1. لیدا صبوری

    دلنوشته ی نوازش روح

    سایه ات نیز نفس داشت! گسترده ای در این خاکستری دلخواه گاه به تن؛ گاه نوازش روحی اندازه ی قامت سایه ات هر روز و شب قد کشیده ام! تمامی دنیایم آن آخرین یادگار بود همان خط آخری که بیاد سایه ات کشیدم پنجره هر صبح دعوتم می کند تو را بنگرم پلکهای خواب آلودم قبل نور سایه ات را می طلبد! تو...
  2. Reyhane Shabani

    دلنوشته حسرت

    شاید بشه کاری کرد که دیگران حسرت زندگی ات را بخورن اما بهتر کاری کرد که حسرت زندگی دیگران را نخوری
  3. Reyhane Shabani

    دلنوشته کتاب جهان

    گر دیدی جهان را چون کتابی بدان کتابی میشوی در انتظار جهانی خسته و درمانده از چنین جهانی که گریزان است ز تمام این اهالی
  4. Mlorin

    ناآشنا

    مقدمه: تضاد من و در وهم من پرسه‌زنان است، بیگانه‌ای آشنا که در مرداب افکارم دستانش را به سمت من می‌گیرد و تقلای نجات یافتن می‌کند. او، بخشی از من و من تمام او هستم که برای خود گمشده و کالبدی تهی و عاجز باقیمانده‌ام؛ در خلاء و دور از من واقعی و حقیقتِ هرآنچه که هستم و خواهم بود و این، آخرین...
  5. Mlorin

    ناآشنا

    نام دلنوشته: ناآشنا نویسنده: ملورین ژانر: تراژدی، اجتماعی مقدمه: تضاد من و در وهم من پرسه‌زنان است، بیگانه‌ای آشنا که در مرداب افکارم دستانش را به سمت من می‌گیرد و تقلای نجات یافتن می‌کند. او، بخشی از من و من تمام او هستم که برای خود گمشده و کالبدی تهی و عاجز باقیمانده‌ام؛ در خلاء و دور از...
  6. Reyhane Shabani

    دلنوشته دلنوشته

    دود گر بالا نشیند ز شان شعله نیست برای زندگی زنده ماندن کافی نیست
  7. Reyhane Shabani

    دلنوشته دل تنگ

    روز ها بی قرارم شب ها بی خوابم مدت هاست که در فکرت روانم
  8. Reyhane Shabani

    دلنوشته خواسته ام از دنیا

    تنها وتنهاbkrr
  9. Reyhane Shabani

    دلنوشته زندگی

    زندگی همچون ابی روان است لحظه هایش میگزرد لحظه های تکرار نشدنی به پایان میرسد ان شمعی که برای روزگار می سوخت انچه تقدیر تو بود همان میگزرد داستانی است اغاز نشدنی
  10. Reyhane Shabani

    دلنوشته دلنوشته

    همیشه میشه نالان باشیم از اینکه گلی خار داشته باشد و همیشه هم میشه خوشحال باشیم از اینکه یه خار گل داره
  11. Reyhane Shabani

    دلنوشته کسی بقیشو میدوونه

    زنده ام تا بمانم زندانی تو چو گشتم زندانی تو گریختم ز سر تا پای تو
  12. matin001175

    دلنوشته ماریا در ناسزا وگاس

    منتظر بمانید........
  13. matin001175

    دلنوشته ماریا در ناسزا وگاس

    منتظر بمانید........
  14. deli78

    سلام یه رمانی بوددختر بعد فوت شوهرش به اجبار پدر شوهرش مجبور به ازدواج با برادر شوهرش میشه که برادر شوهرش عاشق یکی دیگه س و به همین خاطر از همون او

    سلام یه رمانی بوددختر بعد فوت شوهرش به اجبار پدر شوهرش مجبور به ازدواج با برادر شوهرش میشه که برادر شوهرش عاشق یکی دیگه س و به همین خاطر از همون اول ازدواج شروع به کتک و اذیت دختر می‌کنه اسم پسر رضا و دختر فک‌کنم بهار بود اسمش لطفا
  15. babli

    دلنوشته خنجر از پشت

    چندماه بود می خواستم این مطلب رو بنویسم فایده ای برای من نداره و اصلا در این عظمت کهکشانها، انسان چه ارزش و جایگاهی داره؟حتی کسی مثل انیشتن هم چیز ی به حساب نمیاد چه برسه به این فردی که می خوام ازش اسم ببرم.اما هرچه بود نتونستم از بی وجودی و نامردیش بگذرم و در نهایت تصمیم گرفتم مطلب رو بنویسم...
  16. Psycho

    دلنوشته دلنوشته مرده متحرک|Psycho کاربر انجمن ناول فور

    نام اثر: مرده متحرک نویسنده: Psycho ژانر: تراژدی مقدمه: شده گاهی بی‌دلیل فقط نفس بکشی؟! شده قلب خود را در وجودت حس نکنی؟! شده سنگ باشی و هیچ‌چیزی برایت مهم نباشد؟! شده به اندازه چندسال، ساعت‌ها در مغز خود فکر کنی؟! شده صدایت بزنند، نفهمی چه می‌گویند؟! شده از تمام چیزهایی که یک روز به آن‌ها علاقه...
  17. atymlk

    دلنوشته دلنوشته

    خیلی وقت است که منتظر هیچ کس نیستم. زندگی‌ام پُر شده از جاهای خالی که به گمانم تو هم یکی از آنها باشی. دیگر نوشته‌هایم را، با نام تو آغاز نمی‌کنم. دیگر "تو" مضمون شعرهای عاشقانه‌ام نیستی. سال ها انتظارت را کشیدم سال ها در ایستگاه اتوبوس و مترو می‌نشستم تا تو بیایی که با هم به کافه همیشگیِ‌مان...
  18. فلورا.

    دلنوشته گرداب

    مقدمه: خاطرم باشد؛ اگر روزی دلم در خاطراتم جا ماند، به خاطر اورم، خاطراتی که خاطراتم را به خاطره‌ها سپرد. می‌نویسم از دل اگر بشنوی روزی... . روزی که خیال تمام احساساتم شدی دلم برایت شروع به تپیدن کرد. آن روز بود که من ناتوان ترین فرد جهان شدم و در گردابی عمیق فرو رفتم.
  19. ملیکامیکائیلی

    دلنوشته دلنوشته غمگین

    اشک های روان و گرم بر گونه هایم سرسره بازی میکنند، با لب های چفت شده و چشمانی لبریز از اشک مینویسم... مینویسم تا تهی شوم... مینویسم تا سبک شوم... اما باز هم هیچ. انگار از همان کودکی تنها بودن و تنها ماندن را یادگرفته ام که اینگونه جنین وار در خود جمع شده ام ... بغض آنگونه بر گلویم فشار می آورد...
  20. حمیم!

    دلنوشته مغزنِشین | حمیم کاربر رمان‌فور

    بِسمِ هو نامِ اثر: مغزنشین نویسنده: حمیم ژانر: تراژدی خلاصه: انبوهی ز نسل ما، رو به گریختنیم. فرار و عقب‌نشین زِ حکم مغز، از دامنه‌ی کامیابی. این آغاز روایتی بود، که عده‌ای را مغزنشین کرد.
بالا پایین