کاربران گرامی انجمن مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت می باشد
چنانچه مولتی اکانت دارید سریعا به خصوصی مدیریت کل مراجعه کنید اگر نه اکانت مولتی شما بن و اخطار جدی و همیشگی خواهید گرفت!
رمان درباره ی دو تا رفیق فابریکه که جاده زندگیشون اونارو روبروی هم قرار میده
و حالا باید انتخاب کنن
جون خودشونو نجات بدن یا رفیقشون رو
اگه شما بودین کدوم گذینه رو انتخاب میکردین؟
ادامه دادن زندگی روزمره و عادیتون
و یا...؟
بچه ها رمانم تخیلیه و میتونین خودتونو جای شخصیت ها جا بزنین و...
رمان درباره ی دو تا رفیق فابریکه که جاده زندگیشون اونارو روبروی هم قرار میده
و حالا باید انتخاب کنن
جون خودشونو نجات بدن یا رفیقشون رو
اگه شما بودین کدوم گذینه رو انتخاب میکردین؟
ادامه دادن زندگی روزمره و عادیتون
و یا...؟
بچه ها رمانم تخیلیه و میتونین خودتونو جای شخصیت ها جا بزنین و...
در مورد پسری به اسم مالک که به همراه دوستاش یه شب چیزی رو میبینه.کنجکاوی و علاقش به مسایل ماورا باعث میشه کل زندگیش تو مسیر دنیاهای ناشناخته قرار بگیره
باعجله واردحیاط دانشگاه شدم، میدونستم اگه دیرترازاستادعزیزی برسم کارم ساخته است. بدون مطلعی حذفم میکنه با اینکه فوق العاده بودم توکلاسش همیشه میگفت:
_ دانشجوی بی انضباط باید بندازی جلو سگ.
خیلی مردتیک زرورمیکرد ازشانسم امتحانم داشتم همین طوری میدویدم جزومو نگاه می انداختم یعدفه احساس کردم خوردم...
خلاصه:
پروانه دختری که پر از غم بود و با اینکه دورش شلوغ بود همیشه احساس تنهایی میکرد تااینکه هیراد پسری متفاوت
وارد زندگی دختر قصمون میشه البته تفاوت این پسر این بود که مثل بقیه پسرا نبود البته نه همه پسرا، اونایی که کارشون خیانت و نارو زدن به دخترا هست رو میگم
ولی پروانه هیراد رو خیلی متفاوت...
خلاصه:
پروانه دختری که پر از غم بود و با اینکه دورش شلوغ بود همیشه احساس تنهایی میکرد تااینکه هیراد پسری متفاوت
وارد زندگی دختر قصمون میشه البته تفاوت این پسر این بود که مثل بقیه پسرا نبود البته نه همه پسرا، اونایی که کارشون خیانت و نارو زدن به دخترا هست رو میگم
ولی پروانه هیراد رو خیلی متفاوت...
بسم الله الرحمن الرحیم
ابراز احساس جنون جلد اول
خلاصه:
بعضی بازیها برنده ندارند، مثل بازی با دل آدمها:)
چون شخص دلشکسته خود را میبازد و کسی که دل را شکسته، شرافتش را!
پایان این بازی شطرنج نیز برندهای نخواهد داشت؛ آغاز و اتمامی همچون پات.
مقدمه :
کی گفته همه آدما باید عاشق باشند؟ کی گفته همه آدما باید احساسات داشته باشند؟یعنی اگر کسی فقط تنفر در وجودش باشد خواهد مرد؟ فاصله بین تنفر و عشق فقط یک تارمو نازکه خیلی نازک خیلی مراقبت این تار مو نازک باشید!
با کلافگی به ساعت نگاه کردم ای بابا چرا عقربه ها حرکت نمیکنن خسته شدم استاد...
سلام کسی اسم این رمانو میدونه
دختری که با پسری بزور ازدواج میکنن چون برادر اون پسر بخاطر این دختر تو کماست بعد یروز شوهره به دختره مزاحمت میکنه چون فکر کرده داداشش مرده و دخترم حامله میشه فکر کنم اسم دختره گل داشت مثل ترگل
یه رمانی خونده بودم درمورد یه زن و شوهری بود که داستان از جایی که شروع میشد جوری طراحی شده بود انگار پسره به دختره مزاحمت کرده و مدام با دختره بد رفتاری میکنه و کتکش میزنه یه جایی از داستان هم پسره حلقه داغ شده رو تو دست دختره میکنه که دستش میسوزه...داستان پیش میره مشخص میشه اینا زنو شوهر بودند و...
رمان شیطان خلافکار به قلم عسل سختکار
داستان زندگی دختری که توسط بی رحم ترین خلافکار خاورمیانه دزدیده میشه و بی گناه تاوان میده،شکنجه میشه،بهش مزاحمت میشه،افسرده میشه و...
زندگیش پر از سراشیبی و سرازیری های زیاده با این حال کسی نمیدونه اخر داستان چی میشه...
دختری هستش اسمش است نفس نفس شرکتی پسر کار میکنه یه بچه داشته که بچه هست از دوست صمیمی نفس بوده که به نفس خیانت میکنه الان نفس با پسر ازدواج میکنه برای عاشق شدن و اینکه با دوست دختر صمیمی که باهاش بوده و حرص در بیاره
دختر و پسر تو ایل زندگی میکردند ..پدر دختره خان ده بود و دختره فرزند کوچیکه بود ....اسم دختره یادم نیس و اسم پسره سالار خان بود ..
دختره از ی رعیت خوشش اومده بود و قرار گذاشته بودن فرار کنن ک متوجهشون میشن و دختره رو تو اصطبل زندانی میکنن ....
آتنا: گیج شده بودم. یعنی اون دختری که لونا دیده کیه؟ به خنگی خودم خندیدم. معلومه، دیانا دژاردین! معلوم نیست چه خوابی برای تاریکی دیده. و مهم تر از این: اون ساحره کیه؟ چرا تو خواب لونا نفوذ میکنه؟ خیلی سوال داشتم. نمیتونستم منتظر جواب بمونم. باید همین الان دست به کار بشم. رفتم به کتابخونه ام...
اسم رمان=تیمارستان عشق
نویسنده=فاطمه زهرا جلیلیان
ژانر=اجتماعی،عاشقانه،درام
خلاصه: خب خب
ما هم مثل همه داستان ها یه دختر و پسر داریم
البته این بار با یه تفاوت بزرگ
اگه گفتین اون تفاوت چیه
اینه که دختر داستان
مغرور و گوشه گیره و پسر داستان شیطون...
مقدمه:
نمی دانم از عشق است که دیوانه شده ام
یا...
۱۸ مارس . بریتانیا
اسم من جورج است علاقمند به موسیقی اما از کی از اول زندگیم .
جوری که یادم میاد داشتیم از شهر خارج میشدیم بخاطر ان صدای ترسناک که همه رو
هیپنوتیزم میکرد
برای نجات جونمون تنها یه راهکار بود
یا نواختن یا مردن
ما خانواده عالی هستیم تو چی
موسیقی